فضاهاي مجازي در سالهاي اخير با بهرهمندي از جذابيتهاي چندرسانهاي و به منزله تعيينكننده و تنظيمكنندة روابط و مناسبات جديد، توجه جمع كثيري از جامعه، خاصه جوانان را به خود معطوف داشته است. كمتر افرادي را اين روزها ميتوان سراغ گرفت كه ساعات زيادي از اوقات شبانهروز خود را مصروف پرسهزدن و گشتزني در شبكههاي مجازي نكنند. نفوذ شبكههاي مجازي به گونهاي است كه نميتوان زندگي بدون آن را براي نسل امروز تصور كرد و اين نسل را از آن جدا نمود؛ تا آنجا كه ميتوان امروزه از آن نه به عنوان يك سرگرمي، كه به منزله «پيوست زندگي» ياد كرد. پيوست زندگي كه به كام كاربران فوقالعاده شيرين و دلچسب ميآيد، اما ممكن است در اصل، ريشه در واقعيتي تلخ و زيانبار داشته باشد. اين پديده اگرچه تصويري مجازي از خود بروز داده است و بدينسان «فضاي مجازي» نيز ناميده ميشود، اما در اصل، در مقايسه با واقعيتهاي اجتماعي ديگر چنان واقعيتر و از واقعيتي فراگيرتر برخوردار است كه نميتوان ناديدهاش گرفت و بدين سبب نيز آن را از منظر علمي و فلسفي به پرسش و تحليل نكشاند. شايد بتوان ساير واقعيتها را موقتاً و در شرايطي ناديده انگاشت و در حوزه نظر خود قرار نداد، اما دستكم اين واقعيت مدرن را نميتوان در ذيل موضوعات تحقيقي خود نگنجاند و به نحوي از آن سخني به ميان نياورد. كمتر واقعيتي را ميتوان يافت كه اين مقدار در ذهن جماعتي خانه گزيده باشد. چه بسا افرادي كه با اين امكانات اصلا ميزييند و با چنين پديدهاي هويت و اصالت مييابند؛ اگر اين امكانات را از دسترسشان دور كنيم، بسا كه خود را بيهويت و بياصالت ميانگارند؛ گمگشتگي در خود احساس ميكنند؛ توان زيستن ندارند؛ گويي جانشان به اين امور بسته است و اين امور همه چيزشان! حقيقت آن است كه تاكنون كمتر اين واقعيت اجتماعي، كه به مثابه يك انقلاب در حوزه اطلاعرساني به شمار ميآيد، مورد كندوكاو فلسفي قرار گرفته و در نتيجه، از ماهيت و هستي آن سخن به ميان آمده است. آنچه تاكنون در صفحات نوشتاري و نيز در ميان مجامع علمي و پژوهشي بدان پرداخته شده است، بيشتر جنبه توصيفي داشته و مطالب گفتهشده نيز صرفا از منظر علمي بوده است. تاكنون كمتر پژوهشي فلسفي را در اين قلمرو شاهد بودهايم؛ پژوهشي كه نسبت ما را با اين واقعيت «مجازنما» تعيين كند و نقش و جايگاه اين واقعيت «مجازنما» را در ساحت انساني روشن نمايد. انتظار ميرود كارشناسان فلسفه كمي بيشتر در اطراف اين موضوع سخن به ميان آورند و جايي مستقل براي پژوهشهاي فلسفي خود به آن اختصاص دهند. پرسشهايي از اين دست... در نگاه فلسفي، پرسشهايي را در شناخت بيشتر اين پديده ميتوان طرح كرد: پرسشهايي از اين دست كه: ـ ماهيت فضاهاي مجازي چيست و نسبت آن با هستي انسان كدام است؟ ـ آيا اين ابزار ارتباطي نوعي سرگرمي است در جنب انواع سرگرميهاي ديگر، يا ضرورتي است در جنب ضرورتهاي اجتنابناپذير ديگر زندگي؟ ـ اين پديده جذاب و فراگير نهايتاً ما را به كجا ميبرد و چه مقصدي را در نظر دارد؟ ـ چگونه ميتوان با آن راه پيمود و به مقصود مورد نظر خود رسيد؟ ـ از شبكههاي اجتماعي چه انتظاري ميتوان داشت؟ ـ اين پديده با انسان چه ميكند و اساسا بناست چه بكند؟ ـ ميتوان فضاي مجازي را در يك برداشت كلي «خرد جمعي» قلمداد كرد و اگر ميتوان، نقش و جايگاه «خرد فردي» در برابر اين خرد جمعي مجازي چيست؟ ـ فضاهاي مجازي آنچنان كه غالباً گفته و پنداشته ميشود، «ابزار» است، يا آنچنان كه غالبا گفته و پنداشته نميشود، «هدف» است؟ ـ شبكههاي مجازي با ما در نقش يك كاربر چه ميكند و متقابلاً ما در نقش يك كنشگر با آن چه ميكنيم؟ ـ آيا شبكههاي اجتماعي در واقعيت امر راهي براي افزوني دامنه اطلاعات و دانش جوانان گشوده است؟ ـ از اين رهگذر، كدام بهشت زميني موعود را ميجوييم؟ ـ چگونه ميتوان بهشت زميني خود را با اين پديده پيوند زد و با آن در جهت نيل به مقصود و جامعه آرماني خود كوشيد؟ ـ آيا اين پديده نوظهور و فراگير در نهايت ضامن سعادت و خوشبختي ماست يا اساسا سر و كاري با سعادت و خوشبختي ما ندارد؟ ـ راز بنيادين اين پديده نوظهور چيست و چگونه ميتوان بدان دست يافت؟ و... اينها و چندين پرسشناگفته ديگر، از جمله پرسشهايي است كه از منظر فلسفي ميتوان طرح كرد و مستقلا بدان پرداخت؛ اما مهمترين پرسشها از ميان پرسشهاي فلسفي فوق كه در اين مقال بدان پرداخته ميشود، اين است كه: فضاهاي مجازي آنچنان كه غالبا ميپندارند ابزاري بيطرف و خنثي در دست كاربران به شمار ميآيد يا آنچنان كه غالبا گفته و پنداشته نميشود هدف است؟ و اگر ابزار و وسيله، با ما چه ميكند و اگر هدف، با ما چه ميكند؟ ابزاري در جايگاه هدف در ابتدا ميتوان، چنانكه غالباً نيز ميپندارند و پيوسته در اينجا و آنجا به زبان ميآورند، آن را صرفا به منزله ابزاري بيطرف و خنثي در دست كاربران قلمداد نمود و از اين زاويه به آن نگريست؛ اما آيا در واقعيت امر هم چنين است؟ آيا قاطبه كاربران نسبت آزادي با اين وسيله ارتباطي برقرار ميدارند؟ يقينا اين پديده ميبايست صرفا به مثابه ابزاري در دست كاربران براي فزوني اطلاعات نقش ايفا كند، و يا چنانكه در ابتدا نيز گفته شد، ميبايست تنها به مثابه تنظيمكنندة روابط و مناسبات جديد باشد؟ اما پرسش اين است كه آيا در عمل نيز چنين است و صرفا نقش يك ابزار را براي كاربران جوان دارد؟ يا اينكه بهعكس، در بسياري، اين ابزار عملا در جايگاه هدف نشسته است؟ در واقعيت امر بايد چنين گفت امروزه چنان در ميان عدهاي از كاربران بدان اصالت داده ميشود كه امر را بر آدمي مشتبه ميسازد؛ گويي ابزارِ پيام، در ميان جماعتي نقش پيام و هدف را پيدا نموده است! متاسفانه بايد اذعان داشت در ميان بسياري از كاربران، خاصه جوانان، اين ابزار در جايگاه هدف نقش ايفا ميكند. تا جايي كه نفس اين نوع وسيله ارتباطي مدرن عامل اساسي در شكلگيري شيوههاي رفتار و افكار شده است، به طوري كه در ابعاد وجودي آنان نفوذ كرده است. امروزه سطح و نوع انديشه و طرز تلقي بسياري از كاربران جوان را پيامهاي شبكههاي مجازي تشكيل ميدهد. بسياري از شيفتگان به هيچ چيزي جز آن قانع نيستند. چنان غرقه در پيامهاي فضاي مجازي ميشوند كه پنداري «منِ انديشندة» خود را از ياد بردهاند. گويي در اين دنيا چيزي مهمتر و مرجعي قابل اعتمادتر از اين وسيله ارتباطي نيست. جوان امروز مادام كه در اين فضا قرار ميگيرد، فراموش ميكند كه اين انسان است كه فضاي مجازي را ساخته است و اين پديده محصول اوست! همين غفلت او را از بهرهبرداري درست از اين فضا بيگانه كرده است و چشمانش را به روي ماهيت اين پديده بسته است؛ به حدي كه كاربر وظيفه خود ميداند هر چه بيشتر در تصرف آن قرار گيرد و به ميل آن، فكر و رفتار خود را تنظيم نمايد. گويي اين فضاي مجازي است كه كاربر را هدايت ميكند و نه كاربر فضاي مجازي را! به بيان ديگر، به جاي اينكه فضاي مجازي در خدمت او باشد، او پيوسته در خدمت فضاي مجازي است! فرد وجود واقعي خود را از ياد ميبرد و چونان اشباح موجودي مجازي ميشود. بهعبارتي، پا بر خاك واقعيت دارد و سر در آسمان مجاز! در اين معنا اين شبكه اجتماعي و فضاي مجازي است كه به جاي كاربر ميانديشد، اراده ميكند و برميگزيند؛ كاربر تنها مجري پيام و حامل بياجر و مواجب آن است! در اين فضا به هر نوع پيامي اهميت و اصالت داده ميشود، هر چه ميخواهد، باشد؛ كافي است كه هر نوع پيامي در فضاي مجازي وارد شود؛ خواه از نوع درستش باشد و خواه از نوع نادرستش، بيدرنگ و بدون تأمل سمع قبول مييابد! مهم حضور به همرسانيدن آن است! مارشال مكلوهان كه از مشاهير و بزرگان علم ارتباطات در عصر حاضر به شمار ميآيد، معتقد است: «محتواي هر وسيله خصيصه ذاتي آن وسيله را از نظر ما پنهان ميكند!»1 درست از همين زاويه است كه خصيصه ذاتي اين وسيله ارتباطي در ذهن كاربر پنهان ميماند. تاثيرات خاص فضاهاي مجازي بر فرهنگ و تفكر انسان تكنيكزده را نميتوان از نظر دور داشت. ولعي كه جوان امروز در غوطهور شدن در اين فضاهاي مجازي از خود نشان ميدهد بيانگر همين معناست. ادامه دارد پينوشت: 1ـ محمدرضا اسدي، «پرسشي در باب تكنولوژي»، ص89.
نوشته شده توسط احمد راسخی لنگرودی در 21:18 | لینک ثابت •