کرونا؛ درسها و عبرتها

ساخت وبلاگ

کرونا؛ درس­ها و عبرت­ها

احمد راسخی لنگرودی

کرونا نیز همچون حوادث تلخبار روزگار، یک حادثه است؛ البته حادثه ­ای بس مهیب که جهان را یکباره ناآرام کرده است. حوادث با ما آدمیان چه می­کنند؟ آنها نهایتا چه بر سرمان می­آورند؟ حوادث می­آیند و می­روند، اما آمدن و رفتن­شان بیش و کم با تخریب همراه است. کاری هم ندارند که با آمدنشان چه قصه­ پرغصه ­ای بر ما انسان­ها می­رود. چه چیزهایی از ما گرفته می­شود. با آمدن خود ما را به چه مصیبت دهشتناکی می­نشانند. حوادث که نزول اجلال کنند فقير و غني، ضعيف و قوي، بيمار و سالم، عالم و جاهل، اين كشور و آن كشور نمي‌شناسند، هر يك را به نوبت، قرباني مي‌كنند. حوادث را از تُرنجیدگی ما چه باک؟! از این درک عاجزند که ما حادثه­ دیدگان چه قضاوتی درباره آنها می­کنیم. در نهایت چه خاطره ­ای از آنها در ذهن و ضمیر ما باقی خواهد ماند. آنها معلول و مولود یک عده عوامل پنهان و آشکارند. آمدن و رفتن خود را انتخاب نمی­کنند. ناخواسته عواملی آنها را می­آورند و ناخواسته نیز عواملی آنها را می­برند.

   آری، حوادث کورند. شناختی از فعل و انفعالات خود ندارند. اما بیرحمانه وقت و بی­ وقت بر سر ما آوار می­شوند. خودخواسته درسی هم به ما حادثه ­دیدگان نمی­دهند. زبان ندارند که درس ­آموز ما باشند. در اصل، آنها معلمان بی­ زبان­اند. این مائیم که باید به آنها زبان دهیم. به قولی: «انسان دو نوع معلم دارد: آموزگار و روزگار! هرچه با شيريني از اولي نياموزي، دومي به تلخي به تو مي ­آموزد. اولي به قيمت جانش و دومي به قيمت جانت.» این مائیم که در نقش موجودی اندیشنده از آمد و رفت حوادث باید چیزی یا چیزهایی بیآموزیم و نکته­ ای و نکاتی درس­ آموز برای زیستن و چگونه زیستن خود برگیریم. این تنها دستاوردی است که بخشی از خسارت ما حادثه ­دیدگان را جبران می­کند، و الا شک نکنیم که تماما در خسران و زیانیم؛ پیش از حادثه و بعد از حادثه­ امان یکی است. با آنهمه تحمل رنج و اندوه، هیچ توفیری نکرده ­ایم. هیچ تجدید نظری در نگاه و رفتار خود ننموده ­ایم. گویی حادثه ­ای بر ما نرفت و چیزی از ما نگرفت و ما را به ماتم و اندوهی ننشاند.

      کرونا به منزله یک حادثه فرامکانی مستثنی از حوادث دیگر تاریخ نیست. اگرچه مثل حوادث دیگر نیز مکتب­خانه­ ای ندارد تا ما حادثه ­دیدگان را در نقش شاگردان خوب خود بر نیمکت­ هایی بنشاند و با زبان گرم و شیرینش از سر شفقت درس ­آموزمان باشد! این مائیم که باید از آن، با تمام بدی­هایش و خشم و تروشرویی­ هایش درس­ها بگیریم و جایگاه واقعی خود را در این هستی پیدا کنیم. چراکه، كرونا فقط تهديد نبود؛ فرصت‌هايي را هم برايمان فراهم ساخت. ره‌آوردهايي هم برايمان داشت که باید بدان پرداخت.

   كرونا كه آمد خود را شناختيم. توشه و توان خود را بيش از پيش آزموديم. فهميديم كجاي كاريم. ظرفيت ما چيست. مقاومتمان تا كجاست. به لحاظ امكانات پزشكي در كجاي اين جغرافيا قرار داريم. اراده‌هاي مصمم را در مبارزه با كرونا سنجيديم. قدرت مقابله‌مان را به محك آزمون نهاديم. تجربه‌ها آموختيم از اين كرونا؛ تجربه‌هاي سخت و دشوار در روند پيشگيري و مراقبت و درمان. فهميديم بهداشت عمومي تا چه اندازه مهم است. فهميديم جنگ فقط جنگ بين انسان با انسان نيست؛ جنگ ويروس با انسان هم هست؛ چه جنگ بي‌اماني! ياد گرفتيم در اين ميدان چگونه بايد بجنگيم. چگونه امكانات خود را به ميدان آوريم و نيروهايمان را بسيج كنيم.

   سربلندی ما از این حادثه تلخبار به برگرفتن درس­ها و عبرت­هاست، که گفته شده: «آن كه ناموخت از گذشت روزگار، نيز ناموزد زهيچ آموزگار». چه درس و عبرتی از این بالاتر که دوگانه «مرگ» و «زندگی» را به یادمان آورد و کلام سقراط را بار دیگر به ما یاد‌آور شد که: «زندگی مشق مردن است». چه رهنمودی از این مهمتر که با آمدنش به قول «مارکوس گابریل» فیلسوف آلمانی، فهمیدیم که ما می‌توانیم اولویت‌هایی غیر از اولویت‌های اقتصادی نیز داشته باشیم. «سلامتی»، این بزرگترین سرمایه تن و روان را بر منافع اقتصادی ارج نهیم. ما با این حادثه، قدر و ارزش سلامتی خود را یافتیم. دانستیم سلامتی مهمترین نعمت خدادادی است که به ما آدمیان ارزانی شده است. سلامتی چیزی نیست که بتوان با بلهوسی­ ها و خواهش­های زیاده­ خواهانه خود با آن شوخی کرد و در نتیجه، بلایی خانمانسوز را روانه خانه تن و جان خود نمود. آموختیم که دَم و بازدَم ما یک امر ساده و اتفاقی نیست. ده­ها عوامل دست به دست هم داده و می­دهند تا از این طریق حیاتمان را تضمین کنند؛ قدر اکسیژن هوا و نفس کشیدن­های راحت خود را دانستیم. با تمام وجود دریافتیم که اکسیژن هوا برای ریه­ های ما چه نعمت گرانسنگی است. بیش از پیش دانستیم سلامت زمین به منزله یگانه زیستگاه ما برایمان مهم است. ما ساکنان این کره خاکی به سلامتی زمین نیازمندیم. سلامتی ما در گرو سلامتی آن است. زیستگاه­مان را تخریب نکنیم.

   کرونا به ما آدمیان آموخت كه محيط زيست­مان چندان هم كه همه فكر مي‌كردیم قابل اعتماد نيست. همواره در معرض خطریم. جاي پايمان بي‌اندازه سست است و اطرافمان خالي است و سقف توانايي‌هايمان بي‌اندازه كوتاه است و ادعاهايمان همه بر باد است. زینهاری داد به ما که آنچنان گام برنداریم که زیر پایمان خالی شود. هر جا که باشیم با هر رنگ پوستی و نژاد و زبانی، اقلیم و محیط زیستمان یکی است. شرق و غرب، شمال و جنوب فرقی نمی­کند، همه جای آن چهار ضلع و زاویه یک اقلیم ­اند. این یگانه اقلیم­ را دست کم نگیریم. این تنها ربع مسکون را محترم شمریم. جملگی در قبال آن مسئولیم. مراقب باشیم از ناحیه­ ای، دست­ هایی به آن صدمه وارد نکنند و نهایتا قافله بشری را به مخاطره نیفکنند.

  کرونا برای بشر کنونی یک زینهار بود؛ زینهاری چون: کمتر از آنچه که گمان می­کنیم می­دانیم. در توهم دانایی به سر می­بریم. شک نکنیم که پیش از وزیدن تندباد کرونا زیاده به علم خود غره شده بودیم. از آن همه پیشرفتِ علم و تکنولوژی احساس غرور می­کردیم. این حادثه عالمگیر غرور کاذب بشر را شکست و ما مدعیان دانایی را اندکی به خود آورد. عمارت بادکنکی باد و بود بشر عصر جدید را فرو ریخت. بلندپروازی‌ها و ایدئالیسم دلیرانه ‌بشر را به سخریه گرفت. تازه فهمیدیم که کمترین­ها هم حریف انسان­اند. راستی، پیش از این حادثه، كسي چه مي‌دانست ویروسی چون كرونا، اين كمترين‌ها، روزي حريف قويترين موجود روي زمين شود و جهاني را اینگونه در هم بريزد!؟ کسی چه می­دانست اين كمترين‌ها، که نه به چشم مي‌آيد و نه به چنگ؛ نه تختگاهي دارد و نه برج و بارويي؛ نه ارتشي دارد و نه ساز و برگي؛ قوي‌ترين ارتش‌هاي جهان نيز پيش او هيچ مي‌آيد. كمترين روزنه‌اي نيز كافي است تا با ورود از آن، جغرافيايي را تسخير كند و لشكري را با تمام ساز و برگش در كمترين زمان ممكن از پاي درآورد.

   با کرونا معنا و مفهوم تغییر را بیشتر فهمیدیم. تغییر در تمام عرصه ­های زندگی و هر آنچه که به شرایط عادی و رفتار جاری زندگی ما مربوط می­شود؛ تغییر در آمد و رفت­ها، تغییر در دید و بازدیدها، تغییر در روابط انسانی و مناسبات اجتماعی، تغییر در بایدها و نبایدها، تغییر در نگاه ­ها و باورها، تغییر در شیوه آموزش و انجام فعالیت­ها، تغییر در مراسم­ ها و گردهمایی ­ها، و حتی تغییر در نحوه نفس کشیدن­هایمان.

   در این حادثه قدر خیلی از چیزها را دانستیم؛ قدر آن اوقات با هم بودن‌ و فعالیت‌های گروهی و اجتماعی؛ قدر روبوسی­ ها و ملاقات­های دلچسب چهره به چهره، قدر شغل، حرفه، تخصص، کسب و کار، و بیش از همه آرامش­مان را؛ قدر خوش­دلی­ ها، شادی­ها، و مهرورزی­هایمان؛ قدر آن دورهمی­ ها در شب­های چله و موسم نوروز؛ قدر سفر رفتن ­هایمان؛ قدر کلاس درس، مدرسه و دانشگاه. قدر دوست و آشنا و اعضای خانواده و فامیل؛ قدر زندگی و بودن را و هر آنچه که به همواری زندگی­ امان می­ انجامد.

   کرونا به ما یادآور شد چرخ زندگی همیشه بر جاده هموار نمی­چرخد. گاه در شرایطی، به انحراف هم می­رود. موانعی هم بر سر راهش قرار می­گیرد. باید در ناهمواری­ها همچنان بر پای خود ایستاد و میدان خالی نکرد. در این گونه مواقع اصل بر حفظ و آرامش است و نشان دادن قابلیت­ های شناخته و ظهور توانایی­های ناشناخته. از عمق جان نیوشیدیم این شعر رودکی را:

هموار کرد خواهی گیتی را؟                                         گیتی ست، کی پذیرد همواری؟

مُستی مکن، که نشنود او مُستی                                 زاری مکن، که نشنود او زاری

   مهمتر از همه، ما را با خلوتمان آشنا کرد. به خوبی تجربه ­ای ماندگار از خلوت­ها و تنهایی­ های خود اندوختیم. اینکه در شلوغ ­بازار این دنیای مادی کمی در خود فرو رویم و به دور از همهمه اجتماع کمی هم به خودمان بیآییم و با خدای قادر و مهربان خود خلوت کنیم. زیاده در بیرون از خود غرقه نشویم و به زینت­ها و زرق و برق دنیا دل نبندیم.

   آموختیم ما آدمیان به هم وابسته­ و پیوسته­ ایم. مستقل و جدا از هم نیستیم. بیشتر از هر زمان دیگر به درستی و اهمیت این سروده معروف شیخ اجل سعدی پی بردیم: «بنی آدم اعضای یکدیگرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند». دانستیم در هر گوشه­ ای از چهارگوشه به هم پیوسته این جغرافیا که باشیم سرنوشتمان به هم پیوند خورده است. نقطه­ ای از این کره خاکی آسیب ببیند دیر یا زود سایر نقاط نیز آسیب خواهند دید.

   کرونا به ما قافله بشری آموخت رنج­ها و دردهای ما آدمیان یکی است. درد تو درد من است، و درد من درد توست. به ما فهماند که بین ما انسان­ها حد و مرزی نیست. این حد و مرزها همه ساختگی و اعتباری­ اند. چراکه، همگی در یک مسیر افکنده شده­ ایم. چه بخواهیم و چه نخواهیم جملگی به یک مقصد رهسپاریم. ما همگی اعضای پیکره واحد انسانی را تشکیل می­دهیم و همیاری و همبستگی، مهمترین نیازمان. نباید چنین نیازی را در دهلیز تاریک خودخواهی­ هایمان نادیده بیانگاریم و از این نیاز مهم، خود را بی­ نیاز احساس کنیم.

   کرونا بالاجبار ما را به این مسیر کشاند که در اجتماعات و دورهمی ­ها ریخت و پاش نکنیم. ساده باشیم و ساده زندگی کنیم. سادگی طبیعت را از یاد نبریم. خود را با نظام طبیعت همراه سازیم. نظام طبیعت را با اوج مصرف ­گرایی و ریخت و پاش­ها و حرص و ولع ­های خود به هم نریزیم. هزینه­ های غیرضرور را به حداقل کاهش دهیم. بهینه مصرف کنیم. با ظهور ویروس کرونا این تجربه را به خوبی آزمودیم که با هزینه اندک، کم خرج و جمع و جور می­توان جشن عروسی گرفت؛ زوجی را به خانه بخت برد. می­ توان با کمترین هزینه، کارهای بزرگ انجام داد؛ یادی را به نیکی زنده نمود. شخصیتی را بزرگ داشت. اثری را رونمایی کرد. خط تولیدی را بدون تشریفات زاید راه ­اندازی نمود. و ده­ها طرح و پروژه را بدون ساز و دهل به راه انداخت.

   این حادثه سیاه قرن به طور کلی موجب افزایش مقولاتی چون: تاب­ آوری اجتماعی، اتحاد و همدلی، همکاری و همیاری جمعی، سطح بهداشت فردی و اجتماعی، و نیز افزایش بهره ­گیری از فضای مجازی و فناوری­ های جدید شد.

   کرونا ما را رهنمون داشت به اینکه، با فاصله اجتماعی هم می­توان ابراز دوستی کرد. یکدیگر را دوست داشت. گَرد محبت در جمع انسانی پاشید و شاخه­ های گل نثار یکدیگر کرد. در عين فاصله داشتن و حفظ فرديت خود، همبستگي حقيقي را در جامعه و جهان زيست خود جامه عمل پوشاند. همچون اعضاي يك پيكر شد و براي حفظ و صيانت از اين پيكر وظيفه‌مندانه كوشيد و كمر همت در جهت همياري و مساعدت و محبت يكديگر بست. به ما آموخت که فاصله‌هاي ايجادشده را با مهر و محبت خود، كه اندر خاصيت آدمي است، پُر كرد تا بدين‌سان رشته‌هاي پيوند موثر را مستحكم و مستحكم‌تر نمود. دوري معلول فاصله‌هاي فيزيكي نيست. در فاصله هم مي‌توان نزديك بود و مهربان بود. در اينجا بايد كلام عيسي مسيح را در انجيل يوحنا يادآور شد كه: «مرا لمس مكن». انجيل يوحنا، باب 20، آيه 17 اين گفته مختصر، كنايه از چيست و متضمن چه پيامي است؟ اين عبارت اگرچه كوتاه و پر ابهام است اما ممكن است اشاره به اين حقيقت داشته باشد كه «حضور او (عيسي) نه مثل شخصي لمس‌شدني، بلكه مثل رشته محبت و همبستگي ميان افراد خواهد بود.» اسلاوي ژيژك، «عالمگير!» (كوويد-  19 جهان را تكان مي‌دهد)، ترجمه هوشمند دهقان، ص 11 عيسي در جايي است كه ميان مومنان مهر و محبت حكمفرماست و نه در جايي كه كينه و عداوت حاكم است.

   از اپیدمی کرونا ویروس آموختیم که فضيلت تنها در کتاب­ها نوشته و خوانده نمی­شود. فضیلت صرفا در مجاورت و برقراري پيوندهاي فيزيكي بين افراد نيست. فضيلت را در آن نوع حضورها و پيوندهايي بايد جست كه سرشار از حلقه‌هاي مهر و محبت است. پیوندهای فضیلت­ آمیزی که همه اعضای آن «خودِ» دوم یکدیگر محسوب می­شوند. روابط انساني بر پايه ديگرخواهي و نيك‌انديشي شکل می­گیرد. فضيلت را بايد در دل‌هايي يافت كه در مهر انسانی و بزرگداشت انسانيت مي‌تپد؛ آنجايي كه آدميان يكسان ديده ‌شوند. کرونا پيوندهاي مهرورزانه یادمان داد. پيوندهايي كه از سرچشمه درون آدمي می­جوشد و متقابلا چشم‌ها را به درون آدمي باز می­كند. چنين پيوندهاي مباركي البته كه شايسته انسان و زيست انساني است؛ زيستني در راه انسان و براي انسان. زيستني كه در آن هر يك از آدميان جزيي از هستي خود به شمار مي‌آيند و دلبسته و وابسته يكديگر مي‌شوند. چنان‌كه هگل در عبارتي بسيار زيبا بيان مي‌دارد: «معشوق، مقابل ما نيست، جزيي از هستي ماست؛ خودمان را تنها در او مي‌بينيم، اما اين هم هست كه او ديگر ما نيست؛ يك معماست، يك اعجاز، كسي كه نمي‌توانيم فراچنگش بياوريم.» همان، ص 12

   کرونا به ما هشدار داد قافله بشری بیش از همیشه به وجود نهادهای مسئول، پیگیر و ناظر نیازمند است. نهادهای جهانی و سازمان­های بین­المللی که حقیقتا ضامن صلح­ و آرامشِ پایدارمان باشند. با قاطعیت اعمال قدرت کنند و با طرح­ها و تصمیمات یکپارچه و انجام فعالیت­های پیشگیرانه خود امید و نشاط فراروی بشر گردانند.

   کرونا آن عبارت معروف مارتين لوتركينگ را به یادمان آورد که ما شايد با كشتي‌هاي مختلف آمده باشيم اما در حال حاضر فقط سرنشينان يك كشتي هستيم كه بر روي امواج آب شناور است. عاملي همه ما آدميان را يكپارچه و متحد ساخته است. چين و آمريكايي، اينجا و آنجايي در ميان نيست. با تمامي اختلافاتي كه ممكن است داشته باشيم گويي چونان مسافران يك كشتي در اين درياي خروشان انساني همسفريم؛ چه خواسته باشيم و چه نخواسته باشيم در مرگ و زندگي هم‌سرنوشتيم. از سر ناگزيري بايد ياد بگيريم كه تمامي رفتارهاي خود را كنترل كنيم و در برقراري رشته‌هاي ارتباط با ديگران، ناظر و پاسخگوي مستقيم اعمال خود باشيم تا فضا را با آلودگي احتمالي خود نيآلاييم و سرنوشت ديگران را بازيچه خواهش‌هاي نفساني خود قرار ندهيم.

   کرونا به ما گوشزد کرد كه اخلاق را چونان ديباچه‌اي بر سياست و اقتصاد و اجتماع بايد قلمداد نمود و آن را نياز نخست و اولويت اول خود، چه در حوزه نظر و چه در حوزه عمل، و چه در قلمرو روابط و مناسبات اجتماعي و جهاني به شمار آورد و بيش از گذشته به ضرورت زيست اخلاقي در جامعه جهاني انگشت تاكيد نهاد. اين بحران به ما بيش از پيش توجه داد كه بدون اخلاق و بي‌اعتناء به آموزه‌هاي اخلاقي نمي‌توان زيست جمعي داشت و در يك خيمه گرد هم آمد؛ هر چند اين خيمه مشترك، كره‌اي به گستردگي كره زمين باشد.

   به راستی، آیا بسیاری از آنچه که تا کنون از کرونا آموختیم زمينه‌ساز تغییرات اساسی در عادات، نگاه­ ها، سبک زندگی و فرهنگي ما در پساکرونا خواهد شد؟ آیا در عمل بر این درس­ها و عبرت­ها در دنیای پساکرونا نیز استوار خواهیم بود؟ پرسشی که برای گرفتن پاسخ آن باید به انتظار نشست.

راسخي لنگرودي...
ما را در سایت راسخي لنگرودي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rasekhi1337o بازدید : 115 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 4:18