احمد راسخی لنگرودی
روزنامه اطلاعات- چهارشنبه 24 مهر ۱۳۹۸
وقتی سخن از مقوله«پرسش» میرود، چندان حس خوشایندی به ما دست نمیدهد، در چنین شرایطی اساسا اگر تنلرزه نگیریم خیلی است! چراکه«پرسش» ما را به یاد دوران کودکی و سالهای طولانی دوران تحصیل میاندازد. پرسشهایی که در آن دوران بعضا به سرکوفتمان میانجامید و ما را ناگزیر به خلوت خود میکشاند، یا در جلسه آزمون یکباره بر سرمان آوار میشد و سراسر وجودمان را نگرانی و اضطراب فرامیگرفت.
همه ما کودک که بودیم به اقتضای دوران کودکی بیشتر از حالا میپرسیدیم. کنجکاو بودیم و این کنجکاویِ ما در پرسش منعکس میشد. از اینرو بسیار عادت به پرسیدن داشتیم. وقت و بیوقت و بیملاحظه از اطرافیان میپرسیدیم. هیچ چیزی در اطرافمان از تیغ پرسشهایمان در امان نبود. گفتار و رفتاری از بزرگترها نبود که ما را به پرسش واندارد. بیتابانه میپرسیدیم و بیتابانه هم درپی دریافت پاسخ بودیم. جالب اینکه پرسشها بیشتر از جنس فلسفی بود؛ غالبا با چرایی شروع میشد؛ آنهم پرسشهایی که از جان ما مایه میگرفت و آشکارا ندانستن را فریاد میکرد......
راسخي لنگرودي...برچسب : نویسنده : rasekhi1337o بازدید : 184