احمد راسخي لنگرودي
هماي سعادت دگربار به دام من افتاد. صبح روز آدينه بود كه جناب مهديزادهي جوان براي چندمين بار اين اشعث را به صوب كاشان فراخواند. پاي در ركاب عشق نهاده، رفتيم. ميرفتيم و ميگفتيم؛ از دنياي كتاب هر چه كه بود. يك موضوع كه به فرجام خود ميرسيد موضوعي ديگر سر باز ميكرد و زبان و گوش، اين دوگانهي چرخهي گفتگو، را مشغول خود ميداشت. آنچه در اين سفر بيش از هر چيز گفتني ميآيد عرض ادب به ساحت كاروانسراي «سنسن» است كه در روستايي به همين نام در حال حاضر دوره برزخي خود را ميآزمايد؛ واقع در چهل كيلومتري جاده كاروانروي قم- كاشان بين دو روستاي آب شيرين و مشكان. از اوضاع و احوال كاروانسرا بخوبي پيداست كه از باب عنايت، سالهاست دستي بر سر و رويش كشيدهاند براي احضار ارواح! دريغا، به فرجام نرسانيده رهانيدهاند؛ چندان كه رفع تكليف كرده باشند! بيچاره بودجه زبان بسته كه نصفه و نيمه ريختهاند پاي اين تابوت! با آنهمه عنايتها، نه دري و نه مراقبتي! اين كاروانسرا بدون سرپناه خود را بار ديگر راهي دنياي سرنوشت كرده است!
شوق تاريخ ما را به درون كاروانسرا كشاند؛ ..........
راسخي لنگرودي...برچسب : نویسنده : rasekhi1337o بازدید : 190