احمد راسخي لنگرودي
سفر به كاشان اين بار لطفي ديگر داشت؛ هواي بهاري دلها را يكباره ميبرد به نسيم شمال. مهديزاد جوان صبح آدينه پرشورتر از هميشه زنگ را نواخت، پاي در ركاب مرا همسفر گهگاهي خود كرد. اين بار برخلاف هميشه دنگش گرفت مسير ديگري را انتخاب كرد. پي چيزي ميگشت. پرسان پرسان سر از خاك قرچك درآورديم. در گوشهي ميداني، يكي از رانندگان تاكسي در حال رتق و فتق امورات خود بود. به پنجاه سالهها ميخورد. براي آدرسگيري عرض سلامي كرديم. آنچنان با زبان شيرينِ سنت و با تهلهجه وراميني آدرس ميداد كه باورمان نميشد در اين عصر و زمانه بتوان چنين گفتماني را، آنهم در همسايگي پايتخت شاهد بود:............
راسخي لنگرودي...برچسب : نویسنده : rasekhi1337o بازدید : 183