راسخي لنگرودي

متن مرتبط با «عصر» در سایت راسخي لنگرودي نوشته شده است

گمشده‌های عصر ما

  • «کافه‌‌‌های روشنفکری»نوشته: احمد راسخی لنگرودیناشر: مروارید؛ چاپ اول، زمستان 1402 198 صفحه، 180000 تومان**** پیش از انقلاب طی چند دهه، کافه‌‌‌های پرآوازه‌‌‌ای بود که امروزه جز یکی دو تا، دیگر خبری از آنها نیست؛ نام و عنوانشان سراسر به تاریخ پیوسته است. باید گفت این کافه‌‌‌ها حالا دیگر جای خود را به پاساژ‌هاي تجاري پُرازدحام و راسته‌هاي پُرهياهو داده‌‌‌اند؛ به طوری که امروزه باید از آنها به عنوان گمشده‌‌‌های عصر کنونی یاد کرد و رد پایشان را فقط در کتاب‌‌‌های خاطرات و سخنان همان کافه‌‌‌نشینان جست. این کافه‌‌‌ها دلچسب‌‌‌ترین و پررونق‌‌‌ترین پاتوق‌‌‌هایی بود که بسیاری از چهره‌‌‌های مطرح روشنفکری در آنها رفت و آمد داشتند. کافه‌‌‌هایی که تصویرشان با مفهوم روشنفكری درآمیخته بود؛ به طوری که اگر کسی به این کافه‌‌‌ها نمی‌‌‌رفت و در جمع کافه‌‌‌نشینان قرار نمی‌‌‌گرفت گویی نسبتی با روشنفکری نداشت یا دست‌‌‌کم در خود چنین احساس می‌‌‌کرد! این کافه‌‌‌ها بیشترین برجستگی را در پیوند دادن میان قلم، خواندن، اندیشیدن، ادبیات، هنر و سبک زندگی جدید شهری، از خود نشان می‌‌‌داد. كافه‌هايي آماده براي نقش‌بازي‌ها و نقش‌بندي‌هاي قلم؛ جايي مستعد و آماده كه شماري از نويسندگان و شاعران و هنرمندان را فارغ از غوغای کوچه و بازار به دور هم جمع می‌‌‌کرد و ساعاتی را دور میزی می‌‌‌نشاند و در آن خاطراتی از جنس خود رقم می‌‌‌خورد. وجود این کافه‌‌‌ها در شهر یک جاذبه فرهنگی به شمار می‌‌‌رفت. ویترینی در انظار برای خود پیدا کرده بود. شب‌‌‌ها که می‌‌‌شد از پشت پنجره در زیر نور کافه چهره این ویترین فرهنگی نمایان‌‌‌تر بود. کسانی که به این کافه‌‌‌ها می‌‌‌رفتند نوشتن و سرودن برایشان حکم نفس کشیدن را داشت، نه یک پز روشنفک, ...ادامه مطلب

  • عصر سرعت

  • عصر سرعتاحمد راسخی لنگرودییکشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۱اگر بخواهیم زندگی در قرن حاضر را به یک صفت متصف کنیم،تأکید می‌کنم تنها یک صفت، شک نباید کرد که آن «سرعت» خواهد بود. آنچه در این قرن اهمیت پیدا کرده سرعت است؛ چندان که ارابه این قرن را گویی بسته‌اند به تخته‌بند سرعت. به‌رغم میزان چشمگیر شتاب فنّاورانه، ضرباهنگ زندگی افزایش یافته و زمان به طرز غیرقابل باوری کوتاه شده است. الگوی شیوه‌های شتابناک، عجیب بر تمام ابعاد زندگی سایه انداخته است. اگر کمی واقع‌بین باشیم، سایه‌اش رعب در جانمان می‌اندازد. احساس می‌کنیم اگر کمی دیر بجنبیم و در انجام امورات زندگی تعلل ورزیم، از عقربه زمان عقب خواهیم ماند؛ چنین احساس می‌کنیم که از کاروان زمان جا مانده‌ایم، از تمام برنامه‌هایی که در دستور کار داریم، از اهدافی که از جوانی برای خود ترسیم کرده‌ایم؛ از هر آنچه در آرزوی رسیدن به آنیم و برایش دست و پا می‌زنیم و هزینه می‌کنیم.«ساعت»، این مقیاس زمان، بیش از گذشته در زندگی این عصر جا باز کرده است. دستمان مدام به کار است و چشممان مدام به ساعت. در مقایسه با گذشته، قدر ساعت را بیشتر می‌دانیم و برای این مقیاس زمان بیش از گذشته حرمت قائلیم. اما چه فایده؟ فقط دونده‌ایم، خوب هم می‌دویم! سهم ما از این قدر دانستن، فقط دویدن است و دویدن. صبح تا شب همگام با عقربه‌های ساعت فقط می‌دویم، بی‌آنکه خود را در حجم فشرده این دویدن‌ها پیدا کنیم. در جاهایی اصلا نمی‌دانیم چطور به سرعتِ آنچه در زندگی رخ می‌دهد، برسیم و چگونه از پس این سرعت زمان برآییم. پیوسته نگران گذشت زمانیم؛ نگران حرکت پیوسته عقربه‌های ساعت که بر تن دیوار نصب کرده‌ایم یا به مچ خود بسته‌ایم. به همین رو در این عصر دویدن، همچون ربات مجبوریم چند کار را با هم انجام, ...ادامه مطلب

  • عصر كتاب و درد بي‌كتابي- بخش دوم و پاياني

  • احمد راسخی لنگرودیچهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۸در این عصر کتاب، صرف داشتن عناوین دهان‌پرکن دانشگاهی برای باسواد بودن کافی نیست. بسیاری از صاحب‌نظران علوم اجتماعی و اقتصادی جریان رشد و توسعه را در گرو پیشرف, ...ادامه مطلب

  • عصر كتاب و درد بي‌كتابي- بخش اول

  • احمد راسخی لنگرودی - بخش اولسه شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۸دوست شاعری که در سراسر عمر به کتاب وابسته و دلبسته بود، این اواخر به علت شدت بیماری دیابت به‌تدریج بینایی را از دست داد و از نعمت ‌خواندن محروم شد؛ ه, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها