احمد راسخی لنگرودیاینروزها سخت سرم گرم است با «تاریخ کتابخوانی». نام کتابی است از آلبرتو مانگوئل. این نویسنده آرژانتینی کتاب دیگری دارد با عنوان «برچیدن کتابخانهام»؛ کم حجم و در قطع جیبی. اما «تاریخ کتابخوانی» چیز دیگری است. کتابی است حجیم، بالغ بر پانصد صفحه. چند روزی است که حسابی مرا مشغول خود کرده است. هر روز سی چهل صفحه از آن را میخوانم. یک دستم به کتاب است و دست دیگرم به یادداشتبرداری؛ بس که خواندنی است و نکتهآموز. لحن صمیمانهای دارد. صرف نظر از پارهای اشکالاتِ قابل گذشت، درست همان کتابی است که من میپسندم. همین نوع کتابهاست که تا وقتی در محضرشان هستیم احساس شادبودن به ما دست میدهد. چقدر دلمان میخواهد در حین خواندن چنین کتابهایی کسی از اطرافیان از ما بپرسد: «چه میخوانی؟» و آن وقت یک عالمه حرفهای دست اول، زنده و آموزنده. برخی عباراتش را نمیتوان همینطوری خواند و از کنارش رد شد. باید خوب جوید. در ذهن خود حسابی پروراند. هر عبارتی که توجهام را جلب کند میکشانمش به برگه یادداشت. در ذخیره نگه میدارم برای روز مبادا. خواندن کتابهایی درباره «کتاب» همیشه شیرین و آموزنده است. خاصه که درباره تاریخ کتابخوانی هم باشد. خوراکی است برای کتاببازانی مثل من و امثال من. باری، خیلی از ما کمابیش کتاب میخوانیم و آموختهی خواندنایم. اما کمتر این پرسش را طرح کردهایم که کتابخوانی چه تاریخی را پشت سر گذاشته است؟ در گذشته مردم چگونه کتاب می-خواندند؟ و اصلا خواندن مقدم بر نوشتن است یا نوشتن مقدم بر خواندن؟ خاصه که همچون نویسنده این کتاب بر این باور باشیم: «جوامع میتوانند بدون خط و نوشتن دوام بیاورند، اما هیچ جامعهای نمیتواند بدون خواندن دوام داشته باشد.» مانگوئل با داشتن چن, ...ادامه مطلب
خریدن و خواندن!احمد راسخی لنگرودینویسنده دوست دارد اثرش خوانده شود. البته چه بهتر که اول خریده، بعد خوانده شود! برای نویسنده خیلی فرق میکند بین کسی که کتابی میخرد و میخواند و کسی که نخریده، میخواند. شاید این دو برای دیگران چندان فرقی نکند، چون در هر دو صورت خوانده میشود. اما برای نویسنده و پدیدآورنده اثر چرا، فرق میکند. خیلی هم فرق میکند. یکی بر خود میبالید که تاکنون هیچ کتابی نخریده اما تا بخواهی کتاب خوانده! به دیگران نیز توصیه میکرد چنین کنند؛ نخریده، بخوانند! از او پرسیدم پس حق نویسنده چه میشود؟ لبخندی تحویلم داد و گفت: هیچ!نویسنده میخواهد خواننده، خریدار کتابش باشد. یعنی خواننده در ازای آن کتابی که میخواند پولی پرداخت کند، و نیز آن کتاب به لحاظ فرم و محتوا مقبول خواننده بیفتد. چراکه کار نویسنده نوشتن است و زندگیاش بیش و کم با نوشتن میچرخد؛ چنانکه زندگی دیگران از طرق دیگر. نویسنده از سر بیکاری که نمینویسد! هدف او این نیست که بنویسد برای اینکه نوشته باشد؛ بدون هیچگونه چشمداشتی، بیمزد و بیمواجب! گیرم که دست تقدیر سرنوشت نویسنده را بسته است به پالهنگ قلم، اما این دلیل نمیشود که در قبال نوشته مزد خود را نگیرد. این درست که نویسندگی، کشش دردناک هستی نویسنده است؛ به طوری که بدون قلم و نون نوشتن نمیتواند زندگی کند و از رهگذر «نانوشتگی» و «بیقلمی» ادامه حیات دهد. اما این دلیل نمیشود که بیمزد و بیمواجب بنویسد و دستنوشتههایش از سوی مخاطب نخریده، خوانده شود!برای همین، نویسندگان خیلی به شناسنامه کتاب اهمیت میدهند. شناسنامه کتاب با آنها حرف میزند. خیلی چیزها از همین شناسنامه کتابها دستگیرشان میشود. برای همین، آنها برعکس دیگران، پیش از اینکه سراغی از فهرست م, ...ادامه مطلب