احمد راسخی لنگرودیاین کتابخانه برای ژان پلِ کودک آنقدر جذابیت داشت که پیوسته ذهن او را به خود مشغول دارد و از او چهرهای متفاوت از سایر کودکان بسازد. هر روز پنهانی دور از چشم پدربزرگ میرفت سراغشان. با دیدار خود، ادب کتابخانه را به جا میآورد. اندامشان را مینگریست. لمسشان میکردژان پل سارتر خاطرات جالبی از دوران کودکی خود درباره کتاب و کتابخانه پدر بزرگش دارد. همین خاطرات کودکی بود که شخصیت آینده او را رقم زد و زندگی قلمی او را در بزرگسالی شکل داد. خودش میگوید: «زندگیام را همانطور که شروع کردهام در میان کتابها به پایان خواهم برد.» وی آنچنان با ظرافت و چیرهدستی خاطرات کتابی آن دوران را توصیف میکند که دهان از تعجب بازمیماند. انگار در پی نوشتن نمایشنامه یا رمان است و نه کتاب خاطرات. پیدا و پنهان ماجرا را به قلم میکشد؛ با تمام تلخیها و شیرینیهایش. جالب اینکه، در شرایطی به وصف کتاب و کتابخانه پدربزرگ میپردازد که تنها سهم او از این موجودات کاغذی دست زدن به آنها بود. چه، هنوز توان خواندن نداشت و به قول خود نمیدانست با این آجرهای به هم فشرده چه کند و چگونه آدابشان را بجا آورد. در عین حال در همان دوره کودکی ارجگزار همین آجرها و سنگهای ثابت است! چیزی که در کمتر کودکی مشابه آن دیده میشود.این فیلسوف اگزیستانسیالیست در کتاب «کلمات» که شرح حالی است از دوره کودکی و ماجرای ذوق ادبی او چنین نقل میکند: در زمانی که کودک بودم، «در اتاق کار پدربزرگم، همه جا کتاب بود. گردگیریشان به جز یک بار در سال و پیش از شروع کار موسسات آموزشی در ماه اکتبر قدغن بود. هنوز خواندن ندانسته به آنها، به این سنگهای ثابت ارج می-نهادم، چه راست بودند چه کج، چه در قفسههای کتابخانه مانند آجر به هم فش, ...ادامه مطلب
به گزارش الف کتاب، نشستِ معرفی و بررسی کتاب «کافههای روشنفکری» اثر احمد راسخی لنگرودی در موسسه فرهنگی «خانه دوست» برگزار شد. در این نشست که دوشنبه 14 اسفند ماه با شرکت جمعی از اعضاء و با حضور برخی از کارشناسان و منتقدین ادبی برگزار شد سارا شریعت مدیر موسسه ضمن طرح این پرسش که «آیا کافهها نقش مهم در روند اجتماعی داشتهاند؟» به ویژگیهای روشنفکر، اعم از مذهبی یا غیرمذهبی پرداخت و وظیفه روشنفکران را در جامعه و ارتباط آنها با حاکمان مورد اشاره قرار داد. آنگاه راسخی لنگرودی نویسنده کتاب در اطراف اثر خود به ایراد سخنرانی پرداخت و گفت: آنچه که اینجانب را به نوشتن این کتاب برانگیخت خاطرهای بود که در دوران کودکی رقم خورد. آخرهای دهه چهل بود که از قضا برای نخستین بار پایم به کافه نادری افتاد. آنهم به اتفاق یکی از آشنایان که شش هفت سالی از نگارنده بزرگتر بود. میگفت اینجا پاتوق روشنفکران است. افراد جمع میشوند برای بحثهای روشنفکری. آن زمان کوچکتر از آن بودم که بدانم روشنفکری چیست و روشنفکر کیست و بحثهای روشنفکری از چه جنس و سرشتی است. برای من که تا آن زمان تجربهای از چنین پاتوقهایی نیندوخته بودم روز خاطرهانگیزی بود. همین خاطره در ذهنم بود تا اینکه در سال 1392 اثر بسیار خواندنی مهدی اخوان لنگرودی با عنوان «از کافه نادری تا کافه فیروز» منتشر شد. با خواندن این کتاب ضمن به یادآوردن آن خاطره دوران کودکی، افقی به رویم گشوده شد و در جریان هرچه بیشتر کافههای روشنفکری در دهههای سی و چهل و پنجاه قرار گرفتم. پس از آن بود که تصمیم گرفتم این موضوع را در برنامه نوشتاری خود قرار دهم.» کامیار عابدی پژوهشگر و منتقد ادبی از جمله سخنرانان این نشست بود که ضمن مهم خواندن کتاب «کافههای روشن, ...ادامه مطلب
کرونا؛ درسها و عبرتهااحمد راسخی لنگرودیکرونا نیز همچون حوادث تلخبار روزگار، یک حادثه است؛ البته حادثه ای بس مهیب که جهان را یکباره ناآرام کرده است. حوادث با ما آدمیان چه میکنند؟ آنها نهایتا چه بر سرمان میآورند؟ حوادث میآیند و میروند، اما آمدن و رفتنشان بیش و کم با تخریب همراه است. کاری هم ندارند که با آمدنشان چه قصه پرغصه ای بر ما انسانها میرود. چه چیزهایی از ما گرفته میشود. با آمدن خود ما را به چه مصیبت دهشتناکی مینشانند. حوادث که نزول اجلال کنند فقير و غني، ضعيف و قوي، بيمار و سالم، عالم و جاهل، اين كشور و آن كشور نميشناسند، هر يك را به نوبت، قرباني ميكنند. حوادث را از تُرنجیدگی ما چه باک؟! از این درک عاجزند که ما حادثه دیدگان چه قضاوتی درباره آنها میکنیم. در نهایت چه خاطره ای از آنها در ذهن و ضمیر ما باقی خواهد ماند. آنها معلول و مولود یک عده عوامل پنهان و آشکارند. آمدن و رفتن خود را انتخاب نمیکنند. ناخواسته عواملی آنها را میآورند و ناخواسته نیز عواملی آنها را میبرند. آری، حوادث کورند. شناختی از فعل و انفعالات خود ندارند. اما بیرحمانه وقت و بی وقت بر سر ما آوار میشوند. خودخواسته درسی هم به ما حادثه دیدگان نمیدهند. زبان ندارند که درس آموز ما باشند. در اصل، آنها معلمان بی زباناند. این مائیم که باید به آنها زبان دهیم. به قولی: «انسان دو نوع معلم دارد: آموزگار و روزگار! هرچه با شيريني از اولي نياموزي، دومي به تلخي به تو مي آموزد. اولي به قيمت جانش و دومي به قيمت جانت.» این مائیم که در نقش موجودی اندیشنده از آمد و رفت حوادث باید چیزی یا چیزهایی بیآموزیم و نکته ای و نکاتی درس آموز برای زیستن و چگونه زیستن خود برگیریم. این تنها دستاورد, ...ادامه مطلب
برشی از یک زندگی احمد راسخی لنگرودی ... این پیرمرد زمان مرگش را از پیش خوانده است؛ «پایان همین زمستان خواهم مرد!» همه سرمایهاش را پای قمار باخته است. هرچه زمین و خانه و اثاثیه منزل داشت قربانی این راه کرده است. اهل خشکه بیجار است که در سال چهل و دو در سودای درآمد بیشتر به تنکابن کوچ کرده است. زن اولش که مرد زن دوم اختیار کرد. او هم پس از گذاشتن چند فرزند قد و نیم قد به سرنوشت اولی دچار شده بود. پیرمرد شغلش روزگاری قصابی بود. روزی دو سه گوسفند در شهر خود ذبح میکرد و پولی میگرفت و خرج گرفتاریهایش میکرد. به تنکابن که کوچ کرد این رقم به سی گوسفند رسید. از این راه مزد خوبی هم دستگیرش میشد. حیف، تمامش میرفت پای قمار! «قمار» و «باخت» تمام هنر او در زندگی بود! هر باختی، تازه اشتهایش را به ادامه این کار بیشتر هم میکرد! «خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش/ بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر». چند فرزند داشت که یکی رفته بود اتریش و الباقی در همین جغرافیا روزگار میگذرانند، و خودش اسیر همین آلونکی که می بینید. این آلونک خلاصه میشود در ایوانک و اتاقکی در حکم انباری. دارای گلیمی نمور و پلاسیده و یخچالی تماما زنگ زده. همین مختصر، تمام سرمایه هشتاد و سه سال عمر اوست. صبحهای خیلی زود میرود بازار ماهی فروشان، دو سه ماهی میخرد و میفروشد به من و شما. شبان, ...ادامه مطلب
نظرات کاربران درباره کتاب سارتر در ایران میشود به سبک سارا بیکول کتابی نوشت همچو "در کافه اگزیستانسیالیست" و تلاش کرد تا زندگی و تفکرات و نتایج فکری فلاسفه اگزیستانسیالیت همچو سارتر را به هم آمیخت. از , ...ادامه مطلب
این مراسم با حضور جمعی از اساتید دانشگاه و دوست داران فرهنگ و ادب در خانه دوست تهران برگزار شد.به گزارش ایلنا، این مراسم با حضور استاد احمد راسخی لنگرودی نویسنده و پژوهشگر حوزه فلسفه، مسعود میری نویسن, ...ادامه مطلب
با حضور مشاور فرهنگی وزیر نفت؛جلسه نقد و بررسی کتاب "با سقراط در شهر گفتگو" برگزار شد جلسه نقد و بررسی کتاب "با سقراط در شهر گفتگو" نوشته احمد راسخی لنگرودی در خانه دوست تهران برگزار شد.به گزارش خبرن, ...ادامه مطلب
احمد راسخي لنگرودي ... زمان در دوره آموزشي به كندي ميگذشت؛ هر روزش سختيهاي خود را داشت. شبنگهبانيها در سرماي خشك و كويري كرمان دور از تحمل بود. باد و بوران در پارهاي از شبها بيداد ميكرد. آنچنان كه نميتوانستيم روي پاي خود بايستيم. بالاجبار داخل چالهاي رفته، كز ميكرديم. خود را اينچنين از شدت سرما در امان ميداشتيم. چه بسا در چنين شرايطي مشمول ترك پست هم ميشديم. بيگاري در آشپزخانه علاوه بر اين شبنگهبانيها بود. از پاك كردن سبزيجات و پياز و سيبزميني گرفته تا شستن ديگ و ساير ظروف و نظافت كف آشپزخانه از وظايف تعريف شده در اين بيگاريها ,بر بال خاطرات ...ادامه مطلب
چند روز مانده به انقلاب در همه تجمعات انقلابي شركت ميكردم. بيشتر روزها را در دانشگاه تهران ميگذراندم. آن روزها در مقابل درب ورودي دانشگاه يا در داخل محوطه، بحثهاي آزاد سياسي يا ايدئولوژيك شكل ميگرفت. معمولا يك طرف بحثها نيروهاي چپي بودند و طرف ديگر بحث، نيروهاي به اصطلاح مكتبي. ساعتها ناظر اين مباحث ميشدم. مباحثي كه براي من پر از اصطلاحات و واژگان نو بود؛ دنياي ديگري را به رويم ميگشود. جذابيت و گيرايي خاصي داشت. دلم ميخواست آنقدر بر آن مباحث اشراف ميداشتم كه خودم نيز يك طرف بحث ميشدم. خيلي مايل بودم در اين زمينه فردي راهنمايم ميشد.,بر بال خاطرات ...ادامه مطلب
در حاشيه بازديد از مركز اسناد گنجينه ري احمد راسخي لنگرودي روز دوشنبه هشتم شهريور 1395 نگارنده را اين توفيق دست داد تا از مركز اسناد و گنجينه ري ديدن كنم. اين ديدار كه در جمع شماري از مسئولان واحدهاي مهندسي ساختار شركتها و اداره كل تشكيلات و روشهاي وزارت نفت ممكن شد، فرصت مغتنمي را فراهم آورد تا از نزديك شاهد عزم و اراده، و همت و تلاش دستاندركاران دفتر موزهها و مركز اسناد صنعت نفت در احياي گذشتهي پر فراز و نشيب صنعت پرافتخار نفت باشم. راستش تا پيش از اين ديدار، به آنچه كه در سالهاي اخير در امر موزهها و اسناد صنعت نفت بر صفحه نوشتار نقش مي, ...ادامه مطلب