راسخي لنگرودي

ساخت وبلاگ
عابدی مطرح کرد؛کامیار عابدی گفت: پس از مشروطه است که پاتوق نشینی شعرا و نویسندگان به تدریج گسترش یافت و در قالب کافه‌ها و انجمن‌های ادبی، دفتر روزنامه‌ها، احزاب و گروه‌ها خود را نشان داد.به گزارش خبرگزاری مهر، نشست معرفی و بررسی کتاب «کافه‌های روشنفکری» نوشته احمد راسخی لنگرودی در مؤسسه فرهنگی «خانه دوست» برگزار شد.کتاب «کافه های روشنفکری» اثر راسخی لنگرودی به تازگی توسط انتشارات مروارید منتشر شده و مشتمل بر سه فصل است. فصل نخست به تاریخچه پاتوق و پاتوق نشینی در ایران اختصاص دارد که با عنوان «گمشده های عصر ما» آمده است. فصل دوم با عنوان «آرمانشهر روشنفکران» شرحی است از کافه‌های روشنفکری در چند دهه پیش از انقلاب و بخش سوم و پایانی کتاب با عنوان «عطر کاغذ و قهوه» مروری است کوتاه بر پدیده نوظهوری چون کافه کتاب که به ظاهر بناست پاتوقی برای روشنفکران باشد.راسخی لنگرودی در نشست نقد و بررسی این‌کتاب گفت: آنچه که اینجانب را به نوشتن این کتاب برانگیخت خاطره‌ای بود که در دوران کودکی رقم خورد. آخرهای دهه چهل بود که از قضا برای نخستین بار پایم به کافه نادری افتاد. آن‌هم به اتفاق یکی از آشنایان که شش هفت سالی از نگارنده بزرگ‌تر بود. می‌گفت اینجا پاتوق روشنفکران است. افراد جمع می‌شوند برای بحث‌های روشنفکری. آن زمان کوچک‌تر از آن بودم که بدانم روشنفکری چیست و روشنفکر کیست و بحث‌های روشنفکری از چه جنس و سرشتی است. برای من که تا آن زمان تجربه‌ای از چنین پاتوق‌هایی نیندوخته بودم روز خاطره انگیزی بود. همین خاطره در ذهنم بود تا اینکه در سال ۱۳۹۲ اثر بسیار خواندنی مهدی اخوان لنگرودی با عنوان «از کافه نادری تا کافه فیروز» منتشر شد. با خواندن این کتاب ضمن به یادآوردن آن خاطره دوران کودکی، افقی به ر راسخي لنگرودي...ادامه مطلب
ما را در سایت راسخي لنگرودي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rasekhi1337o بازدید : 17 تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1402 ساعت: 8:37

به گزارش الف کتاب، نشستِ معرفی و بررسی کتاب «کافه‌های روشنفکری» اثر احمد راسخی لنگرودی در موسسه فرهنگی «خانه دوست» برگزار شد. در این نشست که دوشنبه 14 اسفند ماه با شرکت جمعی از اعضاء و با حضور برخی از کارشناسان و منتقدین ادبی برگزار شد سارا شریعت مدیر موسسه ضمن طرح این پرسش که «آیا کافه‌ها نقش مهم در روند اجتماعی داشته‌اند؟» به ویژگی‌های روشنفکر، اعم از مذهبی یا غیرمذهبی پرداخت و وظیفه روشنفکران را در جامعه و ارتباط آنها با حاکمان مورد اشاره قرار داد. آنگاه راسخی لنگرودی نویسنده کتاب در اطراف اثر خود به ایراد سخنرانی پرداخت و گفت: آنچه که اینجانب را به نوشتن این کتاب برانگیخت خاطره‌ای بود که در دوران کودکی رقم خورد. آخرهای دهه چهل بود که از قضا برای نخستین بار پایم به کافه نادری افتاد. آنهم به اتفاق یکی از آشنایان که شش هفت سالی از نگارنده بزرگتر بود. می‌گفت اینجا پاتوق روشنفکران است. افراد جمع می‌شوند برای بحث‌های روشنفکری. آن زمان کوچکتر از آن بودم که بدانم روشنفکری چیست و روشنفکر کیست و بحث‌های روشنفکری از چه جنس و سرشتی است. برای من که تا آن زمان تجربه‌ای از چنین پاتوق‌هایی نیندوخته بودم روز خاطره‌انگیزی بود. همین خاطره در ذهنم بود تا اینکه در سال 1392 اثر بسیار خواندنی مهدی اخوان لنگرودی با عنوان «از کافه نادری تا کافه فیروز» منتشر شد. با خواندن این کتاب ضمن به یادآوردن آن خاطره دوران کودکی، افقی به رویم گشوده شد و در جریان هرچه بیشتر کافه‌های روشنفکری در دهه‌های سی و چهل و پنجاه قرار گرفتم. پس از آن بود که تصمیم گرفتم این موضوع را در برنامه نوشتاری خود قرار دهم.» کامیار عابدی پژوهشگر و منتقد ادبی از جمله سخنرانان این نشست بود که ضمن مهم خواندن کتاب «کافه‌های روشن راسخي لنگرودي...ادامه مطلب
ما را در سایت راسخي لنگرودي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rasekhi1337o بازدید : 15 تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1402 ساعت: 8:37

احمد راسخی لنگرودیفرهنگ‌نویسان برایم آدم‌های فوق‌العاده‌ای می‌آیند؛ نستوه و خستگی‌ناپذیر. به نظرم کارشان دست‌کمی از جهاد ندارد؛ جهاد فرهنگ‌نویسی. ‌این بلندهمتان ستارگانی را می‌مانند که از دور عظمت‌شان چندان که باید به چشم نمی‌آید، باید کمی نزدیک‌شان شد تا به عظمتشان پی برد. بی‌تردید در دنیای نشر عاشقان واقعی همین دسته‌ از نویسندگان‌اند. چه، تمام زندگی‌شان را بدون هیچ‌گونه چشمداشتی بر سر شکار واژه‌ها گذاشته‌اند. نه به قدرشناسی‌های این و آن نظر دوخته‌اند و نه چشم طمع به حق‌التالیف و حق‌الزحمه کار‌شان. به قول آلبرتو مانگل اینان «انسان‌های حیرت‌آوری هستند که بیش از هر چیز با کلمات به وجد می‌آیند.» پیشنهاد سمت‌های چشم‌پركن دولتی کمترین وسوسه‌ای در آنها ایجاد نمی‌کند. پیوسته در تکاپوی آنند تا واژه‌ گریزپایی را با چشمان تیزبین خود به چنگ آورند و بنشانند پشت ویترین. اصلا خستگی در کارشان دیده نمی‌شود. در دریای واژه‌ها عجیب غرق‌اند. دنیا را از دریچه واژه و فقط واژه می‌بینند. هر واژه پیش آنها یک دنیا حرف دارد. کلمه از منظر آنان همه چیز می‌آید. هیچ کاری را بر این کار مردافکن ترجیح نمی‌دهند. زندگی‌شان پیوند می‌خورد با کلمه و کلمه و باز هم کلمه. به راستی، در دنیای انسانی چه چیزی مهمتر از کلمه؟!فقط کافی است کلمه‌ای در ذهن آنان غریبی کند آنقدر پاپی‌اش می‌شوند و آنقدر در جستجویش جان می‌فرسایند تا ریشه و شناسنامه آن را بیابند و تک تک اعضای خانواده‌اش را کنار هم بنشانند. زبان و اصطلاحات عامه، آنها را به مثابه گنجینه‌ای ارزشمند می‌آید. به همین‌رو بخشی از اوقات خود را در کوچه و بازار با عامه مردم می‌گذرانند. به میان توده می‌روند تا لغات و ترکیباتی را صید کنند و بکشانند بر صفحه کاغذ. همچون: خاله خ راسخي لنگرودي...ادامه مطلب
ما را در سایت راسخي لنگرودي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rasekhi1337o بازدید : 12 تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1402 ساعت: 8:37

معرفی کتاب مریم یکومنش1402-11-25یادداشت‌های یک کتاب‌باز اثری است به قلم احمد راسخی لنگرودی.این اثر دربرگیرنده‌ی چهل و پنج جستار در زمینه‌ی کتاب و کتابخوانی است. هدف نگارنده از انتشار این یادداشت‌ها زایش شور و شوق کتابخوانی در افراد و سپاسگزاری از این یار مهربان است که سال‌ها همدم و همنشینش بوده است. او به کتاب‌هایش عشق می‌ورزد و آن‌ها را شناسنامه‌ی فرهنگی خویش می‌داند.نویسنده رخدادها را در قالبِ نامه‌، گزارش‌، خاطره و در مکان‌های مختلفی اعم از کتابفروشی، کافه، قطار، سفر یا در رویارویی با کتابی نگاشته است.این یادداشت‌های خواندنی و گیرا از دو یا سه صفحه فراتر نمی‌‌روند. آن‌ها دست خواننده را می‌گیرند و با خود همراه می‌کنند.اندکی از یادداشت‌هانگارنده از کتاب‌هایی سخن می‌گوید که نام‌آور هستند، به چندین زبان‌ ترجمه شده‌اند، مرزها را درنوردیده‌اند و نام و فرهنگ کشور خود را مطرح کرده‌اند و در مقابل آن‌ها کتاب‌هایی هستند که با بی‌اقبالی رو‌به‌رو شده‌اند و بناچار در قفسه‌ها مانده‌اند و در انتظار یک نگاه محبت‌آمیز هستند.او کتاب را برای ساختن یک زندگی پرمایه ضروری می‌داند و می‌گوید: زندگی با خواندن زندگی است والا شک نکن که مردگی است.در چندین یادداشت از فلسفه صحبت می‌کند. فلسفه‌ای که اینک در دنیای غرب به زبانی ساده می‌نویسند تا همه بتوانند آن را درک کنند. به قول کالین مک گین: فلسفه تمامن تفکر ژرفی نیست که به ابروانی گره کرده بینجامد، فلسفه جنبه‌ی سرگرم کننده و مفرح و جنبه‌ی کاملن انسانی و خاکی هم دارد.از بی‌شمار ترجمه‌های بی‌کیفیت گله‌مند است و حرفش این است که چرا به اندازه‌ی ترجمه، تألیف نداریم.به کتابفروشی‌های دست دوم سر می‌زند و حاشیه‌نویسی‌ها و یادداشت‌های داخل کتاب او را سر ذوق می‌آو راسخي لنگرودي...ادامه مطلب
ما را در سایت راسخي لنگرودي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rasekhi1337o بازدید : 14 تاريخ : شنبه 12 اسفند 1402 ساعت: 12:00

خریدن و خواندن!احمد راسخی لنگرودینویسنده دوست دارد اثرش خوانده شود. البته چه بهتر که اول خریده، بعد خوانده شود! برای نویسنده خیلی فرق می‌کند بین کسی که کتابی می‌خرد و می‌خواند و کسی که نخریده، می‌خواند. شاید این دو برای دیگران چندان فرقی نکند، چون در هر دو صورت خوانده می‌شود. اما برای نویسنده و پدیدآورنده اثر چرا، فرق می‌کند. خیلی هم فرق می‌کند. یکی بر خود می‌بالید که تاکنون هیچ کتابی نخریده اما تا بخواهی کتاب خوانده! به دیگران نیز توصیه می‌کرد چنین کنند؛ نخریده، بخوانند! از او پرسیدم پس حق نویسنده چه می‌شود؟ لبخندی تحویلم داد و گفت: هیچ!نویسنده می‌خواهد خواننده، خریدار کتابش باشد. یعنی خواننده در ازای آن کتابی که می‌خواند پولی پرداخت کند، و نیز آن کتاب به لحاظ فرم و محتوا مقبول خواننده بیفتد. چراکه کار نویسنده نوشتن است و زندگی‌اش بیش و کم با نوشتن می‌چرخد؛ چنانکه زندگی دیگران از طرق دیگر. نویسنده از سر بیکاری که نمی‌نویسد! هدف او این نیست که بنویسد برای اینکه نوشته باشد؛ بدون هیچ‌گونه چشمداشتی، بی‌مزد و بی‌مواجب! گیرم که دست تقدیر سرنوشت نویسنده را بسته است به پالهنگ قلم، اما این دلیل نمی‌شود که در قبال نوشته مزد خود را نگیرد. این درست که نویسندگی، کشش دردناک هستی نویسنده است؛ به طوری که بدون قلم و نون نوشتن نمی‌تواند زندگی کند و از رهگذر «نانوشتگی» و «بی‌قلمی» ادامه حیات دهد. اما این دلیل نمی‌شود که بی‌مزد و بی‌مواجب بنویسد و دستنوشته‌هایش از سوی مخاطب نخریده، خوانده شود!برای همین، نویسندگان خیلی به شناسنامه کتاب اهمیت می‌دهند. شناسنامه کتاب با آنها حرف می‌زند. خیلی چیزها از همین شناسنامه کتاب‌ها دستگیرشان می‌شود. برای همین، آنها برعکس دیگران، پیش از اینکه سراغی از فهرست م راسخي لنگرودي...ادامه مطلب
ما را در سایت راسخي لنگرودي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rasekhi1337o بازدید : 15 تاريخ : شنبه 12 اسفند 1402 ساعت: 12:00

«کافه‌‌‌های روشنفکری»نوشته: احمد راسخی لنگرودیناشر: مروارید؛ چاپ اول، زمستان 1402 198 صفحه، 180000 تومان**** پیش از انقلاب طی چند دهه، کافه‌‌‌های پرآوازه‌‌‌ای بود که امروزه جز یکی دو تا، دیگر خبری از آنها نیست؛ نام و عنوانشان سراسر به تاریخ پیوسته است. باید گفت این کافه‌‌‌ها حالا دیگر جای خود را به پاساژ‌هاي تجاري پُرازدحام و راسته‌هاي پُرهياهو داده‌‌‌اند؛ به طوری که امروزه باید از آنها به عنوان گمشده‌‌‌های عصر کنونی یاد کرد و رد پایشان را فقط در کتاب‌‌‌های خاطرات و سخنان همان کافه‌‌‌نشینان جست. این کافه‌‌‌ها دلچسب‌‌‌ترین و پررونق‌‌‌ترین پاتوق‌‌‌هایی بود که بسیاری از چهره‌‌‌های مطرح روشنفکری در آنها رفت و آمد داشتند. کافه‌‌‌هایی که تصویرشان با مفهوم روشنفكری درآمیخته بود؛ به طوری که اگر کسی به این کافه‌‌‌ها نمی‌‌‌رفت و در جمع کافه‌‌‌نشینان قرار نمی‌‌‌گرفت گویی نسبتی با روشنفکری نداشت یا دست‌‌‌کم در خود چنین احساس می‌‌‌کرد! این کافه‌‌‌ها بیشترین برجستگی را در پیوند دادن میان قلم، خواندن، اندیشیدن، ادبیات، هنر و سبک زندگی جدید شهری، از خود نشان می‌‌‌داد. كافه‌هايي آماده براي نقش‌بازي‌ها و نقش‌بندي‌هاي قلم؛ جايي مستعد و آماده كه شماري از نويسندگان و شاعران و هنرمندان را فارغ از غوغای کوچه و بازار به دور هم جمع می‌‌‌کرد و ساعاتی را دور میزی می‌‌‌نشاند و در آن خاطراتی از جنس خود رقم می‌‌‌خورد. وجود این کافه‌‌‌ها در شهر یک جاذبه فرهنگی به شمار می‌‌‌رفت. ویترینی در انظار برای خود پیدا کرده بود. شب‌‌‌ها که می‌‌‌شد از پشت پنجره در زیر نور کافه چهره این ویترین فرهنگی نمایان‌‌‌تر بود. کسانی که به این کافه‌‌‌ها می‌‌‌رفتند نوشتن و سرودن برایشان حکم نفس کشیدن را داشت، نه یک پز روشنفک راسخي لنگرودي...ادامه مطلب
ما را در سایت راسخي لنگرودي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rasekhi1337o بازدید : 17 تاريخ : شنبه 12 اسفند 1402 ساعت: 12:00

آنهایی که نمی­ نوشتنداحمد راسخی لنگرودیسقراط نمی‌نوشت. هیچ میانه‌ای با نوشتن نداشت. از نوشتن دوری می‌گزید. هیچ‌گاه هم چیزی ننوشت. به همین‌رو، عنوان فیلسوف شفاهی برازنده اوست. آنچه از او گفته می‌شود بیشتر به قلم شاگرد معروف او افلاطون و اندکی هم دیگران است. همین شاگرد پرآوازه او افلاطون بود که تعالیم وی را به قلم کشاند و بدین ­سان تاریخی و جاودانه ­اش کرد. دلیل ننوشتن سقراط نتوانستن نبود؛ نمی­ نوشت چون می­گفت نوشتن حافظه را تضعیف می­کند. «قدرت تمیز ندارد زیرا به همه جا سرک می­کشد.» در رساله «فایدروس» چنین نتیجه می­گیرد که فن نوشتار موجب ضعف و سستی روح آدمیان گشته و آنها را به نسیان و فراموشی مبتلا می­سازد. زیرا آدمیان با امید بستن به هنر نوشتار نیروی یادآوری را مهمل می­گذارند و لاجرم به حروف جهت حافظه متوسل می­شوند. به علاوه با توسل به نوشتار تنها می­توان نمودی از دانش را به متعلمین ارائه داد و نه خود دانش را که مطلوب می­باشد. سقراط هر قدر به نوشتن بی­ اعتنا بود، به گفتگو چشم عنایت داشت. برای دیالوگ و گفتگو اصالت ویژه قایل بود. بر این عقیده بود که حقیقت در گفتگو نقاب از چهره پنهان خود برمی­کشد و آنگاه تصویری از سطح و عمق اندیشه­ ها به نمایش می­رود. در مکتب او چنین تعلیم داده می­شود که دیالوگ شکل واقعی خود گفتن است و سخن گفتن و فکر کردن امری واحد و یگانه است. از این روست که دیالوگ و گفتگو عنصر ضروری و لازمه لاینفک فلسفه سقراط به شمار می­آید. در تاریخ بزرگان اندیشه فقط سقراط نبود که نمی ­نوشت، بزرگان دیگری هم بودند که نمی­ نوشتند. شخصا اثر مکتوبی از خود بجا نگذاشتند. از جمله؛ در جغرافیای فکری خودمان شمس­ الدین تبریزی یکی از آنها بود. او هم همچو سقراط نمی­ نوشت. نوشتن در قاموس او راسخي لنگرودي...ادامه مطلب
ما را در سایت راسخي لنگرودي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rasekhi1337o بازدید : 27 تاريخ : سه شنبه 17 بهمن 1402 ساعت: 5:02

احمد راسخی لنگرودیاین عباس‌آقای ما هم برای خودش بازاری دارد؛ صبح‌ها یکی دو ساعت پیش از ظهر کرکره کتابفروشی را بالا می‌کشد، چراغ‌ها را روشن می‌کند. دستی بر سر و روی کتابفروشی می‌کشد. بعد یکراست می‌رود سر اصل مطلب، یعنی سراغ همان کتاب‌های دست دوم قدیمی که گوشه کتابفروشی روی هم انباشته‌ شده‌اند که هیچ معلوم نیست از کتابخانه کدام شخص فلک‌زده‌ای به اینجا آمده و نگران از آینده خود خاک می‌خورند. آنها را با حوصله یکایک برمی‌دارد، سبک و سنگین می‌کند، به سر و وضع‌شان نگاهی کارشناسی می‌افکند و اینکه: سالم‌اند یا زخمی، بازار دارند یا جای‌گیر و کم‌مشتری؟ پس از کارشناسی، برچسب قیمت بر سینه‌شان می‌چسباند و به طور عمودی می‌نشاند در قفسه کتابفروشی؛ آماده برای فروش.این کار قیمت‌گذاری یکی دو ساعتی از وقت روزانه‌اش را پر می‌کند. در طول روز ساعاتی هم پشت پیشخوان می‌نشیند و چشم می‌دوزد به مشتری، و یا به همان تصاویری که پشت سر هم بر پرده ذهنش می‌آیند و می‌روند. از تصاویر خیلی قدیمی گرفته که در آن دوره نوجوانی کتابفروش کف پیاده‌روی میدان توپخانه بود، تا زمان حاضر که برای خود چهاردیواری اختیاری به‌هم زده و در میان کتابفروشان دست دوم قدیمی و مشتریان این دست از کتاب‌ها اسم و رسمی پیدا کرده است، و حالا این چهاردیواری اختیاری پاتوقی شده است برای من و امثال من که گهگاهی به وقت نیاز سراغی از آن بگیریم و در میان انبوه کتاب‌های دست دوم قدیمی غرقه شویم. همین‌قدر بگویم موضوع پاره‌ای از یادداشت‌های چاپی‌ام را در همین پاتوق شکار کرده‌ام. از آن جمله است عناوینی چون: «یاد ایام»، «پیش چشم پیرمرد»، «لابلای کتاب‌های دست دوم قدیمی» و… که در کتاب «یادداشت‌های یک کتاب‌باز» آورده‌ام.عباس آقا هنوز جوان است. سال‌های سال می راسخي لنگرودي...ادامه مطلب
ما را در سایت راسخي لنگرودي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rasekhi1337o بازدید : 25 تاريخ : سه شنبه 17 بهمن 1402 ساعت: 5:02

احمد راسخی لنگرودینویسندگان بزرگ و مشهور گهگاه به دلایلی اقدام به نابودی و سوزاندن آثار و دست‌نوشته‌های خود می‌کنند و دیگران را از دسترسی به آن محروم می‌دارند. در شرایطی مبادرت به این کار می‌ورزند که دچار نوعی بحران روحی گردند و از هرچه نوشته است سرخورده شوند؛ یا از کتاب و نوشته خود پس از گذشت مدتی خوششان نیاید؛ یا آنچه که اقدام به نوشتن‌اش کرده‌اند به هیچ وجه راضی‌شان نکند؛ چندان که، خشماگین، نه می‌خواهند خودشان بخوانند و نه دیگران زمانی برای خواندن آن مصروف دارند. کم نیستند این دسته از نویسندگان. یعنی می‌خواهم بگویم اینطور نیست که فقط دیگران از سر تعصب دینی یا از سر کینه و دشمنی اقدام به کتابسوزی آثار نویسندگان کنند. نویسندگان هم در شرایطی دست به این کار می‌زنند و آثار خود را به مسلخ می‌برند. کاری هم ندارند که دیگران چه قضاوتی درباره آثار آنها دارند؛ اینکه آثارشان را می‌پسندند یا نه، برایشان فرقی نمی‌کند. در واقع، خودشان می‌شوند قاتل آثار خودشان!برای نمونه از کتابسوزی محمود دولت آبادی نویسنده کتاب معروف «کلیدر» باید یاد کرد. وی آنچه که در طول پنج سال، یعنی از سال ۱۳۳۷ تا سال ۱۳۴۲ نوشته بود به استثنای یک داستان (ادبار) سوزاند، چون احساس می‌کرد خواندنشان برای دیگران بهره‌ای جز کشتن وقت نخواهد داشت.[۱] درست پس از این بود که رسماً وارد داستان‌نویسی شد و شهرتی بهم زد. یا صادق هدایت که به هنگام خودکشی چند دستنوشته را پیش از چاپ به آتش کشید. بس که از آنها نفرت داشت. هدایت در آن بحران روحی که در اواخر عمر پیدا کرده بود از مصطفی فرزانه، یار و دوست همیشگی خود خواسته بود كه داستان‌هایش را شاید به رسم كافكایی بسوزاند. حتی در اواخر عمر آنچنان در بحران روحی بسر می‌برد که به شهید نورایی ن راسخي لنگرودي...ادامه مطلب
ما را در سایت راسخي لنگرودي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rasekhi1337o بازدید : 25 تاريخ : سه شنبه 17 بهمن 1402 ساعت: 5:02

احمد راسخی لنگرودیروزی بر حسب اتفاق، در مجلس جمعی از نویسندگان حضور یافتم. مجلسی بود نسبتا از سرشناسان و نام‌آوران قلم که گهگاه دور هم گرد می‌آمدند و در مسائلی چند گپ و گفت می‌کردند. در آن مجلس، پراکنده مباحثی بر سر زبان‌ها رفت و حرف‌هایی در اطراف موضوعات متفرق زده شد. از میان انبوه موضوعات، موضوعی گُل انداخت و اسباب توجه و تأمل همگان شد. موضوع پیرامون اتفاقات در حوزه قلم و احوالات قلم در این روزها دور می‌زد. کمابیش نویسندگان حاضر در مجلس به نمونه‌هایی از این اتفاقات و احوالات اشاره داشتند که نسبتاً درخور توجه می‌آمد. جملگی از مهجوریت قلم و دورافتادگی این سوگند مقدس الهی از میان مردم کوچه و بازار چیزها گفتند و از شوربختگی قلم در نقش جهانی گمشده در دل ناله‌ها سر دادند. شرح حکایت آن مجلس تماماً شنیدنی است، بدین قرار:یکی از حضار که از نوجوانی جوهر نویسندگی را در خود آشکار یافته بود و آن را عشق وجود خود می‌دانست، آنچنان از تلخی‌ها و مرارت‌های رفته بر وادی قلم غضبناک و عصبی نشان می‌داد و در شرح ماجرا عجیب حالت تلواسه به خود گرفته بود که گفتمی الان است که برای همیشه با قلم و قلمدان وداعی جانانه کند و با یک توبه‌ نصوح‌وار، دیگر از نوشتن دست بشوید و زندگی قلمی خود را با آنهمه قلم‌اندازی‌های سالیان متمادی به پایان رساند! فی‌المجلس یاد سرخوردگی زنده یاد «به‌آذین»، از کاغذ و قلم در نخستین سطرهای کتاب بسیار خواندنیِ «از هر دری» افتادم. آنجا که نوشته بود: «از هر چه کاغذ و قلم سرخورده شدم. تا آنجا که هنوز هم از دلزدگی و بیزاری کلامِ نوشته بیرون نیامده‌ام. و در این مدت، اگر هم چیزکی به روی کاغذ آورده‌ام، در همان چند صفحه نخست واگذاشته و پاره کرده‌ام. که چه؟ به کجا می‌رسی؟ آنچه سرخیِ روزگار راسخي لنگرودي...ادامه مطلب
ما را در سایت راسخي لنگرودي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rasekhi1337o بازدید : 36 تاريخ : دوشنبه 25 دی 1402 ساعت: 19:38