چند پرسش فلسفي در باب فضاهاي مجازي- بخش سوم و پاياني

ساخت وبلاگ

یکشنبه بیست و دوم بهمن ۱۳۹۶

چند پرسش فلسفي در باب فضاهاي مجازي

احمد راسخي لنگرودي - بخش سوم و پاياني

 

 


سرگرمي و اعتياد
آنچه جوانان را به توسل به چنين شبكه‌هايي وامي‌دارد، نفس ارتباط است، آن هم ارتباطي از نوع مجازي و از جنس سرگرمي‌ها و دلمشغولي‌هاي روزمره، و نه حقيقي و از جنس دانش‌اندوزي و معرفت‌جويي‌. مي‌توان گفت سرگرمي‌هايي آميخته از تصاوير كه بعضا در ذيلش تك سطري نشانده‌اند و عباراتي غيرتوليدي و وام گرفته از اين و آن در قالب پست‌ها، استيكرها و استاتوس‌هاي غيرمفيد كه بيشتر به كار تفرج و سرگرمي‌هاي جواني مي‌آيد. بگذريم از اينكه همين تصاوير و تك‌عبارات غيرتوليدي، در پاره‌اي موارد آدمي را غرق در دنياي سرگرمي‌هاي ناشايست‌ها و توهم نارسيسي هم مي‌كند كه در سنين جواني سراسر مهلك و اعتيادآور است.
ابتلاي جوانان به شبكه‌هاي مجازي و محيط‌هاي سايبري دارد اين روزها به نوعي اعتياد خانمانسوز و مخرب تبديل مي‌شود؛ اعتيادي كه اعتزال و گوشه‌نشيني كاربران را در جمعهاي اجتماعي و خانوادگي به همراه دارد و نتيجتا شوق زيستن و تعامل را در حوزه اجتماع از آنان مي‌ستاند. شعاع محبت و مهرورزي را در حلقه خانوادگي مي‌كاهد و موجب كاهش ميزان مصاحبت و گفتگو در جمع خانواده و اطرافيان مي‌شود. تاسف‌آورتر اينكه در ميان خانواده‌هاي شاكي هيچ راهي براي مقابله با اين بليه مخرب ديده نمي‌شود. تنها شكوه و شكايت است كه اندكي از آلام روحي خانواده‌ها مي‌كاهد و مختصر آرامشي به پدر و مادرها مي‌بخشد.
البته اين اعتياد مدرن، زمان و مكان، آشنا و غريبه، دوست و دشمن، پدر و مادر، ميزبان و ميهمان، خانه و خيابان، خلوت و جلوت نمي‌شناسد. فقط كافي است چشم كاربري به شبكه‌هاي مجازي روشن شود، آنگاه است كه بي‌اختيار در آن و با آن مي‌رود. رفتني كه خروج از آن با حسرت و دريغ همراه است. در جريان اين رفتن‌ها آن‌چنان رقابتي بي‌پايان براي به دست آوردن لايك بيشتر و كامنت‌هاي متعدد شكل مي‌گيرد كه آن سرش ناپيداست!
اين اعتياد ‌چنان كاربران و خاصه جوانان را در همه احوال به خود مشغول داشته و غرقه در دنياي بي‌انتها و بعضا بي‌محتواي خود كرده است كه درست همچون موجودات با خود بيگانه، فرصت و امكان به خودپرداختن را هم از آنان ‌ستانده است، چه رسد به خانواده، دوستان و اطرافيان دور و نزديك! عجبا كه معتاداني اين‌چنيني در همراهي با اين اعتياد زمانه اندك كمبودي هم در خود احساس نمي‌كنند! خرسند و شاداب و بدون هيچ‌گونه دغدغه و ملاحظه‌اي بهترين و بيشترين زمان ممكن خود را با آن سپري مي‌كنند. هيچ امري آنان را از پرداختن پيوسته به اين امر مانع و رادع نمي‌شود. هيچ وقعي هم به واكنش‌هاي تند و اعتراض‌آميز گهگاهي و يا هميشگي نزديكان و اطرافيان نمي‌نهند. گويي نه در حوزه واقعيت، كه در دنياي بسته فضاهاي مجازي مي‌زييند و وابسته و دلبسته محتويات آنند!
وقت و زمان تنها چيزي است كه در برابر شبكه‌هاي مجازي رنگ مي‌بازد و رفته‌رفته به هيچ انگاشته مي‌شود. در محضر اين مقام هيچ چيزي بي‌ارزش‌تر و بي‌اهميت‌تر از عمر گرانمايه نيست. اين شبكه‌ها براي جوانان ‌چنان جذاب و دلكش‌اند كه زمان با آن‌همه ارزش و اهميتش ناديده گرفته مي‌شود. دريغا چه وقتهاي گرانبهايي كه به مصادره نمي‌رود و چه زمان‌هاي ارزشمندي كه به پايش ريخته نمي‌شود. جوان به پاي شبكه كه مي‌نشيند، از پيش، زمان را فروخته است. در اين گشت و گذار براي او زمان چه ارزشي دارد؟ مهم اين است كه در برابر اين پديدة قرن خود را تسليم ببيند. براي او چه فرقي مي‌كند زمان را به خوبي پاس داشته است يا لگد بر اين سرمايه گرانمايه خود زده است! مهم اين است وقت و بي‌وقت به درك شبكه‌هاي دلخواه بنشيند و تمامِ وقت را با آن بگذراند؛ درواقع با تمامي قوا به خدمتش نائل آيد و همانند نوعي امري قدسي به آن احترام بگذارد!
اين روزها بسياري از خانواده‌ها از اعتياد جوانان به شبكه‌هاي مجازي مي‌نالند. هرگاه مجال پيدا كنند، پيرامون اين اعتياد زمانه نزد اين و آن سر شكوه و شكايت باز مي‌كنند. مي‌گويند جوان ما به جز گشت و گذارهاي بي‌هدف در شبكه‌هاي مجازي دل به هيچ كاري نمي‌دهد. دل و جانش به آن بسته است. تاب و تحمل فضاي واقعي را ندارد. با واقعيت‌هاي پيراموني بيگانه است. كمترين جنب و جوشي از خود بروز نمي‌‌دهد. در كام اژدهايي آن فرورفته‌ است. مهاجري گمگشته را مي‌ماند. به چيزي جز فضاي مجازي نمي‌انديشد. نه كتاب و مطالعه مي‌شناسد و نه واقعيت‌هاي زندگي و نه خانواده، نه بستگان دور و نزديك، نه درس و مشق و مدرسه، و نه تلاش و پشتكار و كسب مهارت! شخصيتش تماما تعريف مي‌شود در: موجودي منزوي، گوشه‌گير، پرخاشگر، بي‌هويت، معلق و سردرگم، كم‌تحرك و گريزان از واقعيت. جان و تمام وجودش بسته به اين شبكه‌هاست. غافل از محيط‌هاي پيراموني، به طرز افراط‌‌گونه‌اي سر در دنياي آن كرده ‌است. از خود غافل شده است. از كمترين خبرهاي سياسي و فرهنگي روز بي‌اطلاع است. كمترين اعتنايي به موضوعات و مسائل اجتماعي كشور خود ندارد. هيچ احساس تعلقي به مليت، سياست، ادبيات و تاريخ و فرهنگ و انديشه‌ خودي نمي‌كند. به جملگي آنها بدبين و بدگمان است. اصلي‌ترين و مفيدترين اوقات روز و شبش را مصروف شبكه‌هاي مجازي مي‌دارد. تا آنجا كه فارغ از آن، امكان زيست و حتي بودن ندارد. به نوعي معتاد، واله و دلباخته اين امر است. صبحگاهان از خواب كه برمي‌خيزد، سراسيمه به درك محضرش مي‌نشيند. شبانگاهان با آن در بستر مي‌آرامد. مدام دستش به كليد و چشمش كنجكاوانه به فضاهاي مجازي است و در يك كلام، نشسته در جمع و دلش در جاي ديگر است!
يكي از دوستان نقل مي‌كرد: به تازگي به منزل يكي از خويشاوندان به ميهماني شامي دعوت شدم. لدي‌الورود به خانه، فرزندان ميزبان را در حال گشت و گذار در شبكه‌هاي مجازي يافتم. اين گشت و گذار همچنان در هنگام شام خوردن و بعد از آن نيز ادامه داشت تا اينكه خانه را ترك گفتم. در اين ميهماني هيچ صدايي از فرزندان ميزبان شنيده نشد. ساكت و آرام در جمع خانوادگي نشسته بودند و پيوسته مشغول كار خود بودند! تنها كلمات رد و بدل شده ميان من و فرزندان ميزبان خلاصه مي‌شد در سه چيز: سلام، احوالپرسي و خداحافظي! اين تنها نمونه ‌كوچكي از نمونه‌هاي زيادي است كه در اين زمينه مي‌توان شاهد بود.
نفس فضاهاي مجازي پنداري عهد بسته‌اند ‌با انقطاع و گسستگي در مفهوم وسيعش؛ از قطع رحم بگير تا قطع رشته‌هاي دانش‌اندوزي و معرفت‌جويي آدمي. تنها يك چيز در اين دنياي بس جذاب قابل اعتنا و اهميت است: در خلوت خانه به پاي شبكه‌هاي اجتماعي نشستن و ساعت‌ها مقهور قامت رعنا و چهره جاذبه‌برانگيزش شدن!

دغدغه‌ها در فضاي مجازي
گويي با ورود فضاهاي مجازي، دغدغه‌هاي جوانان تحصيلكرده نيز فرق كرده است. دغدغه امروز بسياري از جوانان تحصيلكرده، دغدغه‌ معرفتي و شناختي نيست؛‌ «تكنيك»‌زدگي است. بيشتر اين است كه چگونه مي‌توان در حد ممكن از فضاهاي مجازي كام گرفت و در دنياي جذابش غلت خورد. امروزه ديگر همچون گذشته پرسش جوانان تحصيلكرده اين نيست كه چگونه قادر خواهيم بود بر دانش عمومي خود در اطراف مقولاتي چون: فرهنگ و فلسفه و دين و سياست و اجتماع و تاريخ و... بيفزاييم و در اين دانش‌ها در ميان اجتماع سري از سرها باز كنيم. ديگر پرسش اين نيست كه چگونه مي‌توان داشتن روابط و مناسبات اجتماعي را در دنياي واقعي تجربه كرد و با مردم كوچه و بازار تعامل خوب و سازنده برقرار داشت. ديگر پرسش اين نيست كه نسبت ما با اين جهان، تاريخ و فرهنگ چيست و چگونه مي‌توان زندگي سعادتمندانه را بيش از پيش دنبال كرد و اخلاق فردي و اجتماعي را در خود پياده نمود؛ اصلا در فضاي تكنيك‌زده و محيط مجازآلود امروز ديگر جايي براي طرح پرسش‌هايي از اين دست نمانده است، بلكه پرسش اين است كه چگونه مي‌توان با تكنولوژي ارتباطي هماغوش شد و در برابر اين بت اعظم زمانه زانو زد و وابستگي تنگاتنگ و مداومي برقرار كرد!
ديگر پرسش بر سر اين است كه چگونه خواهيم توانست عالم تصوير را از طريق پيشرفته‌ترين ابزار و ادوات تكنولوژي در حد اعلاي خود درك كرد و بهترين اوقات زندگي را به پايش ريخت! چگونه مي‌توان براي به دست آوردن لايك بيشتر و كامنت‌هاي متعدد رقابت كرد و در دنياي مجازي و نه دنياي حقيقي(!) به فوق ستاره‌ها تبديل شد؟ و بالاخره اينكه چگونه مي‌توان در برابر تصاوير متحرك دستگاه‌هاي الكترونيكي، سكون و آرام گرفت و دل در گرو واژگان نوظهور و چشم‌پركني چون: «فيس‌بوك»، «هايك»، «توييتر»، «لاين»، «وايبر»، «وي‌چت»، «يوتيوپ»، «ياهوچت»، «تانگو»، «گوگل تاك»، «بي‌تالك»، «ماي اسپيس»، «نت لوگ»، «واتس‌آپ»، «ايمو»، «تلگرام» و... بست و با اين واژگان نوظهور ساعت‌ها سر كرد! معلوم نيست اين لوياتان زمانه سر از كجا باز خواهد كرد و روزي ره به چه ناكجاآبادي خواهد سپرد! به قول شاعر:
عمر خود را پاي بازي باختيم زندگي‌هاي «مجازي» ساختيم
گرچه از گوشي شديداً خسته‌ايم ما به نت‌هامان بسي وابسته‌ايم
زندگي‌مان را «مجازي» زيستيم در «حقيقت» هيچ چيزي نيستيم!

 

نوشته شده توسط احمد راسخی لنگرودی در 21:45 |  لینک ثابت   • 

راسخي لنگرودي...
ما را در سایت راسخي لنگرودي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rasekhi1337o بازدید : 203 تاريخ : چهارشنبه 25 بهمن 1396 ساعت: 1:03