سفر چيست و حضر كدام؟!

ساخت وبلاگ

سفر چيست و حضر كدام؟!

احمد راسخي لنگرودي

گاه كه دلم مي‌گيرد هوس سفر مي‌كنم؛ چه آنكه درازناكي حضر قلبم را سخت مي‌فشرد؛ نفس كم مي‌آورم. ديواره حضر هرگاه بلندا مي‌گيرد فضاي حضور را بر من تنگ مي‌دارد. در چنين حالتي جسم و جانم تنگنا مي‌گيرد؛ چندان كه نتوانم خود را بيابم و بيآزمايم.

   راستي را! سفر چيست و حضر كدام؟! هوس سفر چه وقت آدمي را دست مي‌دهد و حضر در كدامين ايستگاه ديگر خسته‌كننده مي‌آيد؟ چگونه مي‌توان حضور را در درازناكي حضر به زيبايي تجربه كرد؟ به گمانم اين تجربه هيچگاه دست نمي‌دهد. حضور در رفتن و مسافرشدن است، و نه ماندن و اسير آب راكد بركه ‌شدن! به قول مولانا:

       اي نشسته تو در اين خانه پر نقش و خيال             خيز از اين خانه برو رخت ببر هيچ مگو

   در حضر همه نگاه‌ها معطوف به امر نزيك است؛ اين از كمي است. در چارديواري حضر چشم‌ها هم تنبل مي‌شوند؛ ياراي دورتر ديدن را ندارند! اصلا آدمي در حضر تنگ‌چشمي مي‌گيرد. واژگان ادبي به گل مي‌نشيند. قدرت تحمل يكديگر پايين مي‌آيد و پشت هم‌گويي و پشت هم‌اندازي شيوه رايج آدميان مي‌شود.

   در حضر سقف ديدني‌ها و گفتني‌ها كوتاه است؛ به اشاره‌اي فراچنگ مي‌آيد. گام‌ها به تناسب محدوده جغرافيايي كوتاه و كوتاهتر مي‌شوند. در حضر سطرها هم كوتاه مي‌آيد و البته عاري از محتوا و خواندني! شب و روز حضر يكي است؛ بي‌رنگ و يكنواخت؛ آنچنان يكنواخت كه عقربه‌هاي ساعت هم خستگي را بر چهره خود نشان مي‌دهد! توگويي اين عقربه‌هاي ساعت‌شمار به جبر و قسر از راه دور آمده‌اند و مي‌خواهند در بارانداز همين نيمه‌شب جا خوش كنند!

   راستي! اگر سفر نبود آدمي چگونه در حضر تاب مي‌آورد؟! شعرا چگونه جهان خود را مي‌گسترانيدند و طبق طبق عايدات خيالي رهنمون اين و آن مي‌داشتند؟! حتم كه فرومي‌نشستند و در خاموشي خود مي‌مردند!

   به يقين اگر سفر نبود زندگي چيزي كم داشت. در اين صورت پهنه جغرافيا چگونه در ذهن آدمي نقش مي‌بست و آدمي را از دفينه‌هاي خود بهره‌مند مي‌ساخت؟! و اصلا اگر سفر نبود آدمي در آلودگي اين حال و هوا چگونه روزگار مي‌گذرانيد؟ حتم كه اكسيژن كم مي‌آورد و بر اين خاك تفتيده پر پر مي‌شد!

   من سفر را بسيار دوست دارم. هرازگاه كه موقعيت دست دهد از اين سواد اعظم مي‌زنم بيرون؛ بيشتر با دوستان؛ در هر نوبت سه چهار روز. همه چيز سفر مرا لطيف مي‌آيد. از ديدني‌هايش گرفته تا گفتني‌ها و خواندني‌هايش. روزها و شب‌هاي سفر از جنس و لون ديگري است؛ به ويژه شب‌ها و دورهم‌نشيني‌هايش كه فارغ از هر گونه غوغا، حول موضوعي فلسفي با بحث و گفت‌وگو همراه است. در شب‌هاي سفر گاه مباحثات آنچنان بالا مي‌گيرد كه شب‌هاي يلدايي زمستان هم كم مي‌آورد! كاش مي‌شد روز و شب سفر را بلندتر كرد تا ديدني و گفتني و خواندني صف در صف در جوف وجودمان نفوذ مي‌كرد. دريغا كه دامن سفر بي‌اندازه كوتاه است. تا مي‌آيي حواس پنجگانه را به دركش بنشاني دقيقه پاياني از راه مي‌رسد و آن وقت همه چيز تمام! باز هم حضر در انتظار توست...!

نوشته شده توسط احمد راسخی لنگرودی در 18:2 |  لینک ثابت   • 

راسخي لنگرودي...
ما را در سایت راسخي لنگرودي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rasekhi1337o بازدید : 194 تاريخ : شنبه 14 بهمن 1396 ساعت: 22:56