سارتر در ايران- يخش دوم

ساخت وبلاگ

دوشنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۶

سارتر در ايران

احمد راسخي لنگرودي - بخش دوم

 

سارتر و روشنفكران ايراني
سارتر با اين رويكرد الگوي روشني را فرا روي حوزه روشنفكري و روشنفكران جوامع مختلف جهان قرار داد. مي‌توان گفت وجه غالب روشنفكري سده بيستم در بسياري از كشورهاي جهان به ويژه در جهان سوم متأثر از ديدگاه‌هاي سياسي، اجتماعي و مواضع بيدارگرانه اوست. ايران نيز از اين كشورها مستثني نيست. شماري از روشنفكران و نويسندگان مطرح ايران در دهه‌هاي چهل و پنجاه كه مشخصا به انقلابي و ايدئولوژيك شهرت يافته‌اند، تحت تأثير مواضع او در آزادي و عدالت و كرامت انسان‌اند و حول چنين محورهايي است كه به طرح و نشر ديدگاه‌ها و آثار خود پرداخته‌اند.
افراد شاخصي چون علي شريعتي و جلال آل‌احمد به عنوان روشنفكران مطرح آن روزگار، بيشترين تأثيرات را از آرا و نظرات سارتر پذيرفته‌اند. اتفاقا هر كدام از اينها همچون سارتر از مشهورترين و اثرگذارترين شخصيت‌هاي زمان خود محسوب مي‌شدند. آثار آن دو امروزه نيز همچنان محل توجه علاقه‌مندان قرار مي‌گيرد. شاكله اثرپذيري اين دو شخصيت را از سارتر چنان‌كه گفته شد، مي‌توان در نظريه سارتر به «ادبيات متعهد» و «مسئوليت نويسنده»، و نيز «نقد قدرت» و «نفوذ استعمار» بازشناخت؛ نظريه‌اي كه مسئوليت و نقد را جزء ذاتي كار روشنفكري و نويسندگي مي‌داند و نه چيزي زائد بر آن.
اين نظريه كه بازنمود كشمكش ايدئولوژيك ميان تجدد و سنت، جناح چپ و جناح راست، شرق و غرب پس از جنگ جهاني دوم بود، بيش از پيش جريان روشنفكري ايران را در عرصة تعهد و ايفاي مسئوليت اجتماعي دامن زد. روشنفكري ايران در اين دوره با الهام گرفتن از اين بخش از انديشه‌هاي جذاب سارتر، به آگاهي‌بخشي توده‌ها و نقد قدرت و سياست‌هاي زمانه همت گمارد و در بخشهايي متأثر از نقادي مدرنيسم و مواضع ستيزگرانه او عليه نژادپرستي و اختناق، عَلم مخالفت را با استبداد و خفقان داخلي برافراشت. روشنفكران در اين دوره همچنين در چهره تجددستيز، غرب‌ستيز و مخالف مدرنيسم نمايان شده و شعار بازگشت به گذشته و اصالت‌هاي بومي را به طور جدي در آثار خود تعقيب مي‌نمودند. شيطاني وانمود كردن مدرنيته و ضديت با جهان سرمايه‌داري، و نيز مقوله ماشينيسم و غرب‌زدگي از جمله كاركردهاي اين دوره از روشنفكري بود كه كمابيش در گفتار و نوشتار سردمداران آن انعكاس يافته است. در واقع اين دوره از روشنفكري تقابلي بود با دوره قبل كه تجددطلبي و مدرنيسم، و در يك كلام آرماني كردن مدرنيته را دنبال مي‌كرد.
اين روشنفكري نوظهور چنان‌كه گفته شد، زاده مطالعه و دل‌سپردن به آثار مكاتبي چون ماركسيسم و اگزيستانسياليسم، به‌ويژه سارتر و ايضا هايدگر است كه در ميان فيلسوفان اين دو مكتب جايگاهي بلند داشته‌اند. بنابراين چه آموزه‌هاي سارتر را مقرون به درستي بدانيم و چه ندانيم، هيچ كدام نمي‌تواند نقش و جايگاه او را در دوره‌اي از تاريخ روشنفكري ايران ناديده بگيرد.
آل‌احمد كه به لحاظ نقادي نظري نسبت به كمونيسم، تمايل به مكتب اگزيستانسياليسم پيدا كرد، دست به ترجمه آثار شخصيت‌هاي پرآوازه اين مكتب فلسفي برد. ترجمه آثاري چون: «دست‌هاي آلوده» اثر سارتر، «بيگانه» و «سوء تفاهم» اثر آلبر كامو، «قمارباز» اثر داستايوسكي، و «كرگدن» اثر اوژن يونسكو از آن جمله است. «همه اين آثار حاوي مضامين اگزيستانسياليستي درباره مقاومت فرد در برابر اجتماع توده‌اي مدرن است» (علي ميرسپاسي، «تأملي در مدرنيته ايراني»، ترجمه جلال توكليان، ص176) كه به نوعي از نسبت آل‌احمد با مفاهيم اگزيستانسياليستي حكايت دارد. او از همه اينها الهام گرفت و بيشتر سارتر تا نقد را عوض سنت، معطوف مدرنيسم كند. آل‌احمد آن‌چنان از سارتر حمايت مي‌كرد كه روزي از محمدتقي غياثي ناقد ادبي كه تازه از فرانسه بازگشته بود، مي‌پرسد: «از سارتر چه خبر؟» وي مي‌گويد: «سارتر ديگر مرده، اكنون صحبت از ميشل فوکو است» و جلال با شنيدن اين سخن با عصبانيت پاسخ مي‌دهد: «براي ما سارتر تازه به دنيا آمده است!». (نشريه آدينه، شماره 27، «46 سال زندگي، 30 سال نوشتن»، محمدتقي غياثي)
رويكرد جلال آل‌احمد به سارتر به هيچ وجه جنبه فلسفي نداشت. او سارتري را پذيرفته بود كه معترض سياسي بود و با استبداد و سلطه مبارزه مي‌كرد و نه سارتر فيلسوف كه در خلوت خود همواره تفلسف مي‌كند. او اين نوع سارتر را بسيار مي‌ستود و او را فشارسنج سياسي و ادبي توصيف مي‌كرد كه در برابر هر سلطه‌اي مي‌ايستد و با قدرت‌هاي استعمارگر سر سازش ندارد: «سارتر نوعي فشارسنج سياسي و ادبي است. او با هر سلطه‌اي مي‌جنگد، به محض اينكه فشار را از يك طرف احساس كرده، جلويش مي‌ايستد. امروز با آمريكا و جنگ ويتنام، ديروز با كمونيسم استاليني، فردا با آنارشيسم، پريروز با سرمايه‌داري و همين جور. او هميشه با هر «ايسمي» كه فشار سلطه‌اش بيشتر است، در جدال است.» (جلال آل احمد، «كارنامه سه ساله»، صص 58ـ 59)
آل‌احمد آن زمان كه سارتر مديريت ماهنامه معروف فرانسوي «تان مدرن» را بر عهده داشت، خيلي دلش مي‌خواست يك شماره از آن كه در حقيقت آوازه سارتر را پشتوانه خود داشت، به بررسي و معرفي مسائل ايران اختصاص داده شود، همچنان كه اين ماهنامه شماره‌اي را به موضوع اعراب و اسرائيل اختصاص داده بود. از اين‌رو در نوبتي خطاب به دكتر امير پيشداد و دوستانش نوشت: «آيا نمي‌شود از اين همه اسنادي كه داريد، مثلا سارتر عليه ما عليه را واداريد يك شماره براي ايران تخصيص بدهد؟ براي هر جابلقا و جابلسايي مطلب دارد، جز براي اين به قول هدايت چاهك دنيا!» («نامه‌هاي جلال آل احمد»، به كوشش علي دهباشي، ج1، ص245) طرفه اينكه در نوبتي ديگر اين مطلب را پي گرفت و به طنز سارتر را «چپ‌ كوتوله» خطاب كرد: «اول بايد با آن چپ‌چس كوتوله صحبت كرد و اگر موافقت شد، آن وقت راه مي‌افتيم، با يك برنامه.» (همان، ص281) تلاشي كه از سوي او در چند نوبت صورت گرفت؛ اما حوادث ماه مه 1968 در فرانسه و رويدادهاي ديگر مانع از آن شد كه آرزوي آل‌احمد جامه عمل بپوشد.
خدمت و خيانت روشنفكران
نخستين بار اين جلال آل‌احمد بود كه كمابيش متأثر از سارتر، در باب خدمت و خيانت روشنفكران داد سخن داد و ادبياتي با ويژگي اجتماعي و سياسي و ايدئولوژيكي آفريد؛ تا جايي كه جنبه‌هاي هنري و فني ادبيات تحت‌الشعاع اين نوع ادبيات نوظهور قرار مي‌گيرد. او ضمن انتقاد از عملکرد نخبگان حاکم و روشنفکران غرب‌زده، تعريفي كه از روشنفكر خودي در كتاب دو جلدي «در خدمت و خيانت روشنفكران» ارائه مي‌دهد، برگرفته از مباني نظري افرادي چون سارتر است كه در ابتداي كتاب بدان اشاره نيز مي‌كند. وي در تعريف روشنفكر امروزي، مؤلفه‌هايي چون: احساس مسئوليت اجتماعي، جرأت اقدام، وجدان بيمار جامعه، دردمندي، پرداختن به مسائل فكري، نقادي وضعيت موجود، عدالت‌جويي، موقعيت‌شناسي، آگاهانيدن مردم، برخوردار از جهان‌بيني علمي، آزادانديشي و روشن‌بيني و نهايتا ظلم‌ستيزي و استعمارستيزي را محورهاي اصلي و فرعي تعريف روشنفكر امروزي معرفي مي‌كند.
تأثيرپذيري آل‌احمد از سارتر در جاهاي ديگر مشهودتر است؛ آنجا كه از مسئوليت قلم سخن مي‌راند: «هرچه مسئوليت قلم كمتر، اثرش در دلها كمتر.» (جلال آل احمد، «ارزيابي شتابزده»، ص69) و آنجا كه به مشخصه‌هاي ادبيات معاصر اشاره كرده و از آن به «بدبيني» و «بشردوستي» ياد مي‌كند: «بدبيني به قدرت‌هاي مستقر، به تأسيسات مسلط اجتماعي، و به زندگي زير سايه اين قدرت‌ها... لازمه بدبيني به قدرت‌ها، خوش‌بيني به قدرت‌هاست، به مظلوم‌ها. يعني توجه به مردم... توجه به طبقات عوام و به زبان آنها و به لهجه‌هاي محلي و به زبان كوچه و بازار از تظاهرات همين بشردوستي است. اين روزها ديگر يك نويسنده يا شاعر حتي اداي اين را هم نمي‌تواند دربياورد كه بله، من براي سايه‌ام مي‌نويسم.» (همان، صص 64ـ65)
كاري كه آل‌احمد به عنوان نويسنده متعهد در آن روزگار بحران‌زده در نثر ادبي خود كرد، از يك طرف نقد شرايط اجتماعي، فرهنگي و سياسي عصر خود، و از طرف ديگر آگاهانيدن توده كتاب‌خوان به دور از هرگونه زياده‌گويي، ابهام و پيچيدگي و تعارف بود. وي بحث کهنة «هنر براي هنر» را‌‌‌ رها کرد و مفهوم مسئوليت و تعهد اجتماعي نويسنده را از سار‌تر الهام گرفت. او در مسير روشنگري خود، نثري ساده و روان را به كار بست و از همين رو خواننده را با خود همراه كرد.
رساله «غرب‌زدگي» آل‌احمد كه ملهم از احمد فرديد است، نخستين رساله شرقي به شمار مي‌آيد كه وضع شرق استعمارزده را در برابر غرب استعمارگر و سلطه‌طلب روشن مي‌كند. كم‌رنگ شدن ارزش‌‌هاي فرهنگي و اصالت‌هاي بومي و نيز رسالت روشنفكران و روحانيون در اين شرايط، درون‌مايه اصلي اين اثر را تشكيل مي‌دهد. در ترمينولوژي آل‌احمد، «غرب‌زدگي» چيزي است شبيه وبازدگي و يا همچون گرمازدگي و سرمازدگي. «به هر صورت سخن از يك بيماري است. عارضه‌اي از بيرون آمده و در محيطي آماده براي بيماري رشد كرده.» (جلال آل احمد، «غرب‌زدگي» ص 14، نشر آدينه سبز) غرب‌زده را شخصي مي‌داند: «پا در هوا، آب زيركاه، هرهري‌مذهب، راحت‌طلب، بي‌تخصص، بي‌شخصيت، قرتي و چشم به دهان غرب دوخته.» اين كتاب صرف نظر از پاره‌اي اشكالات، دست‌كمي از «دوزخيان روي زمين» فرانتس فانون ندارد.
ادامه دارد

 

نوشته شده توسط احمد راسخی لنگرودی در 21:51 |  لینک ثابت   • 
راسخي لنگرودي...
ما را در سایت راسخي لنگرودي دنبال می کنید

برچسب : سارتر,ايران,يخش,دوم, نویسنده : rasekhi1337o بازدید : 145 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 12:31