راسخي لنگرودي

متن مرتبط با «لحظه» در سایت راسخي لنگرودي نوشته شده است

لحظه «ترحیم» سال!

  • احمد راسخی لنگرودیانزلی؛ شهر مرداب و باران و دریا. یازدهمین روز را در این شهر تجربه میکنم. در طول این مدت خواندم و نوشتم و گاه گاهی گامی در دشت و ساحل دریا.اسب دیدم. مرغ دیدم، و ماکیان دریا. ماهی ای دیدم در محبس خشکی رقص مرگ میکرد. لک لکی دیدم مرده، و عمارتی که سخت بوی تاریخ میداد؛ در حیاطش آسمان بود، حوض بود، ماه بود، ستاره بود، تنابنده نبود اما. پناهش «هو» و «صبایوت» و «یهوه».من حجم تنهایی خودم را دیدم و آن معمای آدم در قصه هبوط و تجربه بلند خلوت که دنبالش می دویدم، .حالاتی آمد و رفت؛ ساعاتی شادی و ساعاتی اندوه.سحرهایم قاتق و مشتی کته، و افطارهایم نان و پنیر و یک فنجان چای، و در گوشه ای تسبیح و سجاده و دلق.روز و شبم با سکوت میگذشت. می‌خواندم با سکوت، می‌نوشتم با سکوت. هر جا میرفتم و هر جا را که میدیدم سکوت بود و سکوت. سکوت این فرشته ناپیدا اینجا عجیب پیدا بود. همه جا با من همراه بود. رهایم نمی‌کرد این سکوت. وجودم را بسته بودند به تخته بند سکوت. چه روزها و چه شب‌هایی که من با سکوت طی کردم.در آن گوشه ذهنم سایه روشن غوغایی هم بود. بی تابم میکرد اما. قلم را وقت و بی وقت شلنگ انداز میشد و وجودم را می‌بست به پالهنگ «کلمه». باور کردم این عبارت انجیل یوحنا را؛ «در آغاز کلمه بود، کلمه نزد خدا بود، کلمه خدا بود.»طرفه خدایی است این خدای کلمه. اگر تنهاترین تنهاها هم شوم باز هم این خدای کلمه با من است. مرا می نویساند. دستگیرم میشود. دلالتم میکند. به سخنم میآورد این خدای کلمه.لحظه «تحویل» سال، لحظه «ترحیم» بود. مادر نبود در سفره هفت سین امسال؛ نه سایه ای، نه گرمایی و نه نگاهی. او رفت و من مانده. کجا رفت بوی عیدی، بوی توپ، بوی کاغذ رنگی؟! چرا امسال نگاهی از آن روزنه امید بدرقه راهم نبود؟!, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها