سفر چيست و حضر كدام؟!احمد راسخي لنگروديگاه كه دلم ميگيرد هوس سفر ميكنم؛ چه آنكه درازناكي حضر قلبم را سخت ميفشرد؛ نفس كم ميآورم. ديواره حضر هرگاه بلندا ميگيرد فضاي حضور را بر من تنگ ميدارد. در چنين حالتي جسم و جانم تنگنا ميگيرد؛ چندان كه نتوانم خود را بيابم و بيآزمايم. راستي را! سفر چيست و حضر كدام؟! هوس سفر چه وقت آدمي را دست ميدهد و حضر در كدامين ايستگاه ديگر خستهكننده ميآيد؟ چگونه ميتوان حضور را در درازناكي حضر به زيبايي تجربه كرد؟ به گمانم اين تجربه هيچگاه دست نميدهد. حضور در رفتن و مسافرشدن است، و نه ماندن و اسير آب راكد بركه شدن! به قول مولانا: اي نشسته تو در اين خانه پر نقش و خيال خيز از اين خانه برو رخت ببر هيچ مگو در حضر همه نگاهها معطوف به امر نزيك است؛ اين از كمي است. در چارديواري حضر چشمها هم تنبل ميشوند؛ ياراي دورتر ديدن را ندارند! اصلا آدمي در حضر تنگچشمي ميگيرد. واژگان ادبي به گل مينشيند. قدرت تحمل يكديگر پايين ميآيد و پشت همگويي و پشت هماندازي شيوه رايج آدميان ميشود. در حضر سقف ديدنيها و گفتنيها كوتاه است؛ به اشارهاي فراچنگ ميآيد. گامها به تناسب محدوده جغرافيايي كوتاه و كوتاهتر ميشوند. در حضر سطره, ...ادامه مطلب