راسخي لنگرودي

متن مرتبط با «عفریت» در سایت راسخي لنگرودي نوشته شده است

عفریت بیخوابی!

  • عفریت بیخوابی!احمد راسخی لنگرودیگاهی شب­ها خواب از سرم می­پرد. امشب از آن شب­هاست. چقدر کشدار است امشب. هر ترفندی به کار می­گیرم تا ساعتی بخوابم نمی­شود. در حالت درازکش به سقف اتاق چشم می­دوزم. در حالت نشسته دیدگان بر سطرهای کتاب می­دوانم؛ عنوانش «فلسفه زندگی». چه عنوان دست و پاگیری است این فلسفه زندگی! هر چه می­خوانی انتها ندارد. پیش خود می­گویم زندگی چیست که حالا فلسفه­ اش باشد! پناه می­آورم به پیچ تلویزیون. اما نه، هیچکدام حریف این عفریت بیخوابی نمی­شود! این عفریت مثل سایه می ­پایدم. مثل خرچنگی عظیم الجثه، کف آگاهی می­نشیند و ذهن و ضمیرم را هر دم پنجه می­ اندازد؛ پنجه ­ای که نتوان خود را به راحتی از چنگش رهانید و در پی ­اش نفسی تازه کشید. انگار نمی­خواهد حالا حالاها دست از سرم بردارد. ناگزیر تن می­سپارم به صفحه کامپیوتر. دستی بر سر و روی مقاله ­ای که امروز صبح تنظیمش کردم می­زنم. آخرین ویرایش را بر تنش می­کشم. همان نیمه شب شوتش می­کنم به روزنامه، والا مثل خوره تمام روزم را می­خورد.    از خودم می­پرسم حالا دیگه چه کار کنم؟ راستی تا یادم نرفته، گشتی هم در لابلای اخبار سیاسی روز می­زنم. یکی دو تحلیل را از اوضاع و احوال اوکراین از نظر می­گذرانم. چندان پسندم نمی­ آید. این از عفریت بیخوابی است شاید.    عقربه­ ها، 2 ساعت گذشته از نیمه شب را نشان می­دهد. و هنوز تا سحرخوران وقت باقی است. باید این ساعات باقی مانده، خود را به چیزی مشغول کنم. به چی مثلا؟ اما نه، تاب و توان هم حدی دارد. به نظرم می­رسد اگر عرض ادبی کنم به ساحت قرص های خواب آور شاید بد نباشد. در چنین شب­هایی پناهگاهی بهتر از این چه می­توان پیدا کرد؟! شاید این تن را با لالایی­ های خود بخواباند. &n, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها