راسخي لنگرودي

متن مرتبط با «خیابان» در سایت راسخي لنگرودي نوشته شده است

چرا در این خیابان کتابفروشی پیدا نمیشود؟!

  • در دنیای امروز که فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی در تمام زوایای زندگی ما نفوذ کرده و می-رود چون لشکری قدرتمند همه ذهن و ضمیر ما را در اشغال خود درآورد، داشتن دغدغه‌ای به نام کتاب کاغذی شاید برای برخی شگفت‌انگیز هم باشد.«یادداشت‌های یک کتاب‌باز!»نوشته: احمد راسخی لنگرودیناشر: همرخ؛ چاپ اول، پاییز 1402200 صفحه، 165000 تومان****در دنیای امروز که فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی در تمام زوایای زندگی ما نفوذ کرده و می-رود چون لشکری قدرتمند همه ذهن و ضمیر ما را در اشغال خود درآورد، داشتن دغدغه‌ای به نام کتاب کاغذی شاید برای برخی شگفت‌انگیز هم باشد. چه شگفت‌انگیز و چه غیرشگفت‌انگیز، اما هستند کسانی که همچنان از این یار مهربان قدیمی با همان سیمای همیشگی‌اش رابطه‌ای تنگاتنگ دارند. در مخیله‌شان هم نمی‌گنجند روزی از آن جدا شوند. چراکه تنها کتاب کاغذی را کتاب می-دانند. اصالتی برای کتاب غیرکاغذی قایل نیستند. کتاب الکترونیکی را فاقد صورت انسانی می‌دانند؛ عاری از جسم، شکل و شمایل. انگار مزاحمی است که می‌خواهد لذت خواندن را از آنها بگیرد. این درست که کتاب الکترونیکی حجم و وزن فیزیکی ندارد، قابل دسترس‌تر است، برای ما اصلا بار اضافی‌ ایجاد نمی‌کند. در این خانه‌های قوطی کبریتی فضایی را اشغال نمی‌کند. برخلاف کتاب کاغذی هزینه‌ای نیز به کتابخوان تحمیل نمی‌کند. درنتیجه، می‌توان هزاران و حتی میلیون‌ها صفحه کتاب را در تلفن همراه یا تبلت خود ذخیره کرد و با خود همه جا همراه داشت، وقت و بی‌وقت به سراغش رفت، اما با تمام این اوصاف کتاب کاغذی برای این افراد نقش و جایگاه دیگری دارد. از شان و منزلت دیگری برخوردار است. این عده خوشتر آن دارند که هیئت کتاب را ببینند. در برابرشان عرض اندام کند. آن را مثل سایر اسباب , ...ادامه مطلب

  • جمعه بازار کتاب خیابان انقلاب

  • احمد راسخی لنگرودیاگر می‌خواهید عصر آدینه‌ای متفاوت را تجربه کنید بد نیست سری به جلوی دانشگاه تهران در خیابان انقلاب بزنید. منظره متفاوتی را در آنجا شاهد خواهید بود. این منظره در نوع خود جذاب و دیدنی است. در این غروب دلگیر به یک بار دیدنش می‌ارزد. بساطی‌های کتاب‌های دست دوم جملگی در این نقطه جمع‌اند و جمعه‌بازاری راه انداخته‌اند که بیا و ببین. این نقطه در چنین روزی در زمره خرده‌موزه‌های شهری می‌آید که شوق دیدنش را در میان شهروندان، خاصه جماعت نویسنده و کتابخوان برمی‌انگیزد. گویی این بساطی‌های کتاب الباقی روزهای هفته انتظار فرارسیدن چنین عصر طلایی را می‌کشند. در این جمعه‌بازار کتاب، انبوهی از عناوین شما را به سوی خود فرامی‌خواند. از هر موضوعی که بخواهید؛ از فن آشپزی گرفته تا فلسفه هگل؛ از تالیف تا ترجمه؛ در هر قطع و قطری. در این بازار عصرگاهی انبوهی از کتاب‌های دست دوم روی زمین ریخته شده‌اند. هر قدر کتاب‌ها در قفسه کتابفروشی‌ها ایستاده‌اند در این بساطی-ها کف خیابان خوابیده‌اند! از این کتاب‌های سالخورده انتظاری هم بیش از این نمی‌رود! اینها هم روزگاری تازه و نونوار بودند و در قفسه‌ها توان ایستادن داشتند. اما حالا به صورت درازکش چشم انتظار اینکه قامتی خم شود و دستی به سویشان دراز گردد و بلندشان کند و پس از مدت‌ها چشم‌انتظاری بپسندشان. زبان حال این کهنه‌کتاب‌ها این است: مبادا که ما فراموش شویم. جیوه عمر برخی از این کتاب‌ها به چند دهه می‌رسد؛ یعنی اینکه معمرند و هنوز که هنوز است دنبال مشتری می‌گردند. شاید شما هم یکی از آن مشتریانی باشید که یکی از آنها را از چشم-انتظاری درآورید. هیچ بعید نیست در همین اولین دیدار یکی از آن کتاب‌ها چشمتان را بگیرد، بخرید و ره‌آورد این دیدار عصرا, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها